آقاى حاج شيخ رضاى امينى فرزند مرحوم علامه امينى نقل كرده است كه مرحوم علامه امينى فرمودند:مدتهافكر مى كردم كه خداوند شمر را چگونه عذاب مى كند شب هنگام در عالم خواب ديدم آقا اميرالمؤمنين عليه السلام در مكانى خوش آب و هوا، روى صندلى نشسته و من در خدمت آن حضرتم دو كوزه نزد ايشان بود فرمود: اين كوزه ها را بردار و برو از آنجا آب بياور اشاره به محلى فرمود كه بسيار باصفا بود كوزه ها را برداشته رو به آن محل نهادم و آنها را از آب شيرين نهرى پر كردم و برگشتم بسوى آن حضرت ، ناگهان ديدم هوا رو به گرمى نهاده است و هر لحظه بر شدت گرما مى افزود و ديدم از دور كسى به طرف من مى آيد كه هر چه او به من نزديكتر مى شد هوا گرمتر مى شد گوئى همه اين حرارت از آتش بدن او است و در خواب به من الهام شد كه او شمر قاتل حضرت سيدالشهداء عليه السلام است وقتى به من رسيد ديدم هوا به قدرى گرم و سوزان شده كه قابل تحمل نيست آن ملعون هم از شدت تشنگى نزديك به هلاكت است رو به من نمود كه از من آب را بگيرد من مانع شدم و گفتم : اگر كشته هم شوم نمى گذارم از اين آب قطره اى تو بخورى ، او حمله شديدى به من كرد كه كوزه ها را از من بگيرد آنها را به هم كوبيدم كوزه ها شكست و آب به زمين ريخت چنان آب كوزه ها بخار شد كه قطره اى نماند او كه از من نااميد شد رو به استخر نهاد من بى اندازه غمگين و مضطرب شدم كه مبادا آن ملعون از آن استخر سيراب شود به مجرد رسيدن او به استخر، آب استخر ناپديد شد كه گوئى سالهاست يك قطره آب در آن نبود.او ازهمان راه كه آمده بود نااميد برگشت و هرچه زودتر مى شد هوا رو به صافى و شادابى و درختان و آب استخر به حال اول بازگشتند به حضور حضرت رسيدم فرمود خداوند اين چنين آن ملعون را عذاب مى دهد و اگر يك قطره از آب استخر مى خورد از هر زهرى تلختر و از هر عذابى براى او دردناكتر بود بعد از اين فرمايش از خواب بيدار شدم .(427)