مرحوم ملاصدرا (حكيم الهى ) در اوان طفوليت به مكتب خانه ملا احمد مى رفته و مى گويند چون پدر او بازرگان و صاحب مكنت بوده و گويا يگانه فرزند نيز بوده لذا در تربيت فرزند خويش دريغ نداشته و استاد را به هر عنوان كمك شايان مى نمود.حافظه قوى صدرا چنان استاد را تحت تاءثير قرار داده بود كه او از دل و جان شيفته شاگرد بوده .استاد روزى پدر صدرا را ديد و به او گفت : كه براى رفع زخم چشم از فرزندت صدقه بده و از خدا بخواه كه آن طفل را در كنف حمايت خود حراست نمايد چون طفلى به اين اندازه خوش استعداد و باهوش نديده ام اگر او دنبال درس را بگيرد شيخ بهائى خواهد شد.چون در شيراز براى او معلم شايسته وجود نداشته و از طرف ديگر اينكه در غربت بهتر مى شود به كسب علم پرداخت ، صدرا را روانه شهر اصفهان مى كنند كه در حوزه وسيع اصفهان بتواند تحصيل كند.و چون در خانه بودن موجب آسايش و رفاه است و علم با رفاه چندان سازگار نيست و نوعا طلابى كه به مقام والا نائل مى شوند كه در غربت بوده و از جهت امكان مالى در عسرت بوده اند.
سختى هائى كه در ايام تحصيل ديده
لولا المشقة ساد الناس كلهم الجود يفقر و الاقدام قتال اگر مشقت و سختى نبود مسلما همه مردم به بزرگى مى رسيدند. جود و سخا و بخشش فقر و اقدام كشته شدن را به دنبال دارد.مرحوم شيخ بهاء در اولين برخورد با ملاصدرا او را به شاگردى پذيرفت او در همان اوائل امر توجه استاد را به خود جلب كرد و در درس شيخ بها شاخص بود و در فراگيرى نكات و رموز قرآن علاقه زيادى داشت و استاد را در مطالب علمى سرگرم و به تفكر وامى داشت ، به طرف حكمت و فلسفه رو آورد و به درس مرحوم ميرداماد راه پيدا كرد و مورد توجه اين استاد نيز واقع شد.شيخ بهائى در پيش شها عباس از نبوغ فكرى صدرا سخن به ميان آورده بود و او را پيش شاه بر همه طلاب علوم دينى در اصفهان در رشته هاى گوناگون ترجيح داده بود و اين امر شاه را واداشت كه با صدرا ملاقات كند ولى صدرا با ملاقات شاه هيچگونه اظهار تملق نكرده بود و يكى از مسائل عام البلواى آن زمان مسئله تقليد بود كه ملاصدرا را حتى در ميان مردم عامى معروف كرده بودند و به شاه نيز گفته بودند كه او مخالف تقليد است چون صدرا مى گفت : بايد مردم عوام از كسى تقليد كنند كه داراى تقوا و مؤمن و عالم به احكام اسلام و مجتهد در مسائل دينى بوده باشد.و چون شاه عباس به درس شيخ بهائى كرارا رفته بود آنجا نيز ملا صدرا را ديده و آشنا شده بود.
گرفتارى او در ايام تدريس
قشريون كه پافشارى مى كردند ملاصدرا از اصفهان خارج گردد چون مخالف تقليد متهم شده بود و ديگر اينكه بايد او از حكمت و عرفان دست بردارد و توبه كند.ولى ملاصدرا اصرار داشت كه او كارى نكرده است كه مستوجب تكفير باشد مع الوصف علماى قشرى اصفهان بر عليه او شوريدند و از شاه خواستند كه درس او تعطيل و از اصفهان اخراج گردد.شاه در مقابل آن همه سر و صدا خاتم بيك ملقب به اعتماد الدوله وزير را پيش صدرا فرستاد كه او ديگر درس نگويد و از اصفهان نيز خارج گردد بدين جهت صدرا از اصفهان خارج و به طرف قم حركت كرد و پس از چند روز استراحت در قم به چهار فرسخى قم (كهك ) حركت نمود.و در حين خروج از اصفهان شاه عباس براى صدرا پنج هزار تومان عباسى فرستاد و صدرا هم چون نمى توانست آن پول را كه مرشد اكمل داده بود رد نمايد آن را قبول كرد و راهى كهك شد.صدرا در آن قريه دور افتاده با نبود وسائل مطالعه و كتاب هاى علمى بى اندازه در مضيقه قرار داشت و اين اوقات فراغت براى او اين امكان را داد كه در اطراف عقايد خود كاملا به بررسى و انديشه پردازد تا اينكه عرفان شيعى را روى پايه محكم و استوارى پى ريزى نمايد تا بر اساس فلسفه و علم بتوان از آن دفاع كرد.(و از براى حل مشكلات علمى به شهر قم مى آمد و از قبر مقدس و حرم محترم حضرت معصومه استمداد مى نمود) و پس از ورود او به كهك طلاب علوم دينى و دوست داران حكمت و فلسفه از اطراف به قريه كهك سرازير شدند و بر وجهه و جلال او افزوده شد منجمله صاحب شوارق و مرحوم فيض كاشانى كه ساليان دراز از محضر او كسب فيض كردند.
صدرا در قريه كهك قم
صدرا مدت هفت سال تمام در كهك قم مشغول رياضت و تدريس و تفحص و غور در مطالب عاليه عرفانى بوده و در اين گير و دار كسانى بودند كه وجود پربركت صدرا را مغتنم شمرده و به هر طريقى مى خواستند وى را دوباره به حوزه علميه بزرگ برگردانند تا اينكه سال 1021 هجرى قمرى (الله وردى خان ) حاكم فارس را وادار مى كنند كه به نحوى صدرا را از كهك به شيراز برده و دوباره از وجود پربركت او استفاده نمايند و چون مدارس دينى شيراز متوليان خاصى داشته و شايد احيانا محدوديتى براى صدرا بوجود مى آمد الله وردى خان از مايملك خود مدرسه اى را براى ملاصدرا مى سازد و او را متولى شرعى آن مدرسه مى كند و آن مدرسه را با تمام موقوفات در اختيار ملاصدرا قرار مى دهد و هنوز هم آن مدرسه به نام مدرسه خان مورد استفاده قرار دارد و شايد درخشانترين دوره هاى علمى شيراز در همان زمان باشد كه صدرا در آن مدرسه تدريس مى كرده است كه حوزه علميه شيراز حوزه هاى ديگر منجمله حوزه بزرگ علمى اصفهان را تحت الشعاع خود قرار داده است .با اين اقدام الله وردى خان و با علاقه اى كه خود شاه عباس به اين عالم و حكيم بزرگ داشت و با يارى خداى قادر متعال صدرا در شيراز بر اريكه تدريس تكيه زد و در مدرسه خان علاوه بر نشر حكمت و عرفان فقه و اصول و ادبيات و علم نجوم ، حساب و هندسه - علم زمين شناسى و جانورشناسى و گياه شناسى كه از اصفهان سرچشمه مى گرفت تدريس مى كرد و دوره صفويه در آن زمان خيلى جلوتر از اروپا و غرب در اين مسائل حركت مى كرد و صدرا نيز خود مشوق آن رويه و طرز فكر بود و سعى بليغ در نشر آن داشت .اين مطالب را شخصى به نام ((توماس هربرت )) انگليسى در سياحت نامه خود كه از آن مدرسه در شيراز ديدن كرده نقل كرده است .مى گويد: آخوند ملاصدرا براى قبول كردن شاگرد چهار شرط قائل است كه اولا در صدد كسب مال و جاه نباشد و ديگر مرتكب منكرات نباشد و ديگر تقليد از هر كس بدون شناخت انجام ندهد.مى گويند مرحوم ملاصدرا در شبانه روز بيشتر از يك وعده غذا نمى خورد.(چنانچه بوعلى سينا نيز گفته : و اجعل طعامك كل يوم وحدة ).ملاصدرا مى گويد هنگامى كه در كهك قم بودم براى تزكيه نفس مى كوشيدم و در حال تنهائى به فكر فرو مى رفتم و معلوماتى كه فرا گرفته بودم از نظر مى گذراندم من كوشش مى كردم كه با سوز علم و ايمان به اسرار هستى واقف شوم تا اينكه در اثر اخلاص و تزكيه نفس قلبم روشن شد و درهاى عالم ملكوت كه جايگاه ارواح مجرد است بروى من باز شد در آن هنگام به اسرار جهان الهى پى بردم و چيزهائى را بدست آوردم كه در آغاز تصور هم نمى كردم .من در آن عالم تنهائى نه فقط به رموز الهى پى بردم بلكه قسمتى از آنها را ديدم كه نمى توانم بر زبان بياورم زيرا تمام مشهودات را نمى توان توصيف كرد ولى مسموعات را مى توان نقل نمود و اين نكته جزو مسلمات اهل عرفان است .ملاصدرا در بيان كلمات خود در مطالب عرفانى و فلسفى و تفسير به احاديث بى شمارى از پيامبر خاتم و ائمه معصومين تمسك و توسل مى جست و روايات پرارجى را از آن خاندان نقل كرده است .