دو حكايت از دو حكيم
حكايت كنند كه يكى از رؤ ساى يونان بر غلام حكيمى افتخار و مباحات مى نمود غلام گفت : اگر موجب مباحات تو بر من جامه هاى نيكوئى است كه بر تن دارى كه نيكوئى از آن لباس است نه تو و اگر به اين اسب راهوار و چابكى است كه راهوارى از آن اسب است نه از آن تو و اگر به پدران فاضلت مى نازى كه صاحبان آن فضل و دانش آنانند نه تو.
گيرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل
از فضل پدر تو را چه حاصل
از فضل پدر تو را چه حاصل