عربها جاده را براى انگليس ها صاف كردند - مردان علم در میدان عمل جلد 8

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردان علم در میدان عمل - جلد 8

نعمت الله حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عربها جاده را براى انگليس ها صاف كردند

كربلا نيز تاءسى به نجف نموده و با حكومت درافتادند لكن نتوانستند فائق آيند و از نجف استمداد نمودند سيصد نفر عرب خونخوار رفتند طرف كربلا، وقت طغيان آب فرات بود كه براى محفوظى شهر نو كربلا در چهار فرسخى سده بسته بودند و دارالحكومه در آخر شهر نو كربلا بود نجفيها قبل از ورود به كربلا اول سده را خراب كردند آب از يك طرف حمله ور شد و نجفيهاى شيطان هم از يك طرف ، حكومت بيچاره با لشكريانش به طرف بغداد فرار نمودند نجفى ها مقدارى پول از پولدارها چاپيدند و با فخر و مباهات برگشتند.

عربها در اين كارهايشان عاقبت انديشى نداشتند فقط دفع الوقت بود كه فردا خدا كريم است يا آنكه تزريقات شيطان الدول انگليس بود كه زمينه كار او صاف شود.

خلاصه كشتيهاى روس و فرانسه و انگليس داخل بحر احمر شد و بندر جبل الطارق را از بيگانه مسدود نمودند و به سواحل حمله ور شدند بالاخره فرانسه كار خود را نمود به سواحل بيروت و شامات اتريش خود را پياده كرد انگليس حجاز را به يك كلمه حرف كه شريف حسين سلطان عرب است از چنگ عثمانى درآورد و خودش داخل بصره گرديد هشتاد هزار ترك در عوض داخل عراق شد هيچ عسكرى مثل ترك جنگى و متهور نيست .

چون عثمانى همتش بر استرداد قفقاز از روس بود به لشكر عراق امداد نكرد نهايت علما را برانگيخت كه حكم به لزوم دفاع نمايند و عشاير را تحريك به دفاع كرد لكن چه فايده كه عشاير كوفى بودند و در حين فرار انگليس از بصره و هلهله نمودن زنان از خوشحالى شجاعت مسلمين بدون جهت ، اعراب نيز رو به عقب فرار نمودند و لشكر ترك را نيز فرارى كردند فرمانده عثمانى خودكشى كرد سيدى از مجتهدين عرب از غصه خون استفراغ كرده و مرد چون عربها در حين فرار خيمه سيد را غارت كردند خزعل بى غيرت انگليس پرست بر عثمانيها كه در ميان طراده ها مى خواستند از شط عبور كنند به طرف ايران ، شليك كرد و طراده پر از جنازه شد عثمانى عقب نشست انگليس دوباره از كشتيها بيرون شده داخل بصره و از آنجا به اردوگاه عثمانى و از آنجا در كوت عماره اردو زد.

مود سركرده اردوى عراق در انگلستان ملقب به فاتح عراق گرديد و بعد از سه روز وارد بغداد گرديد با كبر و غرور فراوان كه مى گفت : منم فاتح عراق .




  • چه شد آن دست بلندى كه به آواز بلند
    دعويش بود كه من مالك اشتر دارم



  • دعويش بود كه من مالك اشتر دارم
    دعويش بود كه من مالك اشتر دارم



قابل توجه اينكه دو روزى نگذشت كه چشم از عراق و غير عراق پوشيد و به درك واصل شد وليكن انگليسى ها جثه نجس اين سركرده بزرگشان را به آئين مسلمانان دفن نموده و بر قبر او بقعه و بارگاه ساختند تا مسلمانان از شيعه و سنى بسوزند در اين زمان حتى ما شيعيان حسرت يك معاويه و يا يك خالد بن وليدى ، مالك اشترى و هاشم مرقالى و عمر بن خطابى بايد داشته باشيم و به آرزوى خود نائل نگرديم .ولكن ايرانيان مالك اشترى پيدا كرده اند خدا تاءييد كند.

آيا باز هم خواب خرگوشى

لابد خيال مى شود بدون قوه و استعداد آنها هم در اين دوره مثل ما زن بودند و كارى از دستشان برنمى آمد.

جواب اين است كه در آن زمان قوه آنها فقط عمل نمودن بود به اين آيه كه :

و اعدوا لهم ماستطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدوالله و عدوكم ))

و اين آيه شريفه الان هم در قرآن موجود است و نسخ نشده است .چرا علما تفسير آن را نمى كنند و در رساله عمليه اين واجب را نمى نويسند و چرا واعظان در منابر تحريض به اين واجب نمى كنند چون غرض حفظ دين و حفظ بيضه است و حفظ بيضه منوط به امان است مملكت كه به دست اجانب افتد امان مرتفع خواهد شد.واجب است تحصيل قوه كه همه مراتب را شامل شود از معنوى و مادى هر دوره و كوره اى را پس مشق نظام و قناعت و عدم اسراف و تبذير در مصارف و علم اسلحه سازى از قواى معنويه است كه در ما نيست حتى علما نيز استماله للعوام و محض خوش ‍ آمد آنها منع نمايند و در عوض اين واجب مهم امر به مستحبات فرمايند آن هم مستحبات نفسانى نه خالص از شوائب و چنانكه حضرت صادق فرموده : ((و كان الخضاب من القوه )) علماى عصر نيز بفرمايند: توپ و مسلسل و كشتى زرهى من القوه البته مقدسين چنانكه به كرات شنيده شده خواهند گفت : اين امور تكليف حضرت حجت است و يا آنكه خدا ملتزم شده به حفظ دين خود ((و نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون )) ولكن خطا مى گويند خداوند در زمان پيغمبر و على هم بود و از اول اين التزام را داده بود، پس آن همه زحمات پيغمبر و لشكركشى در آن گرسنگى و تشنگيهاى فوق الطاقت براى چه بود، آنها مگر زن و بچه نداشتند و سايه استراحت نمى خواستند خداوند نمى توانست يك درد دلى به عمرو بن عبدود عارض كند كه خود را به روى اسب نتواند بگيرد.بلى خدا حافظ دين است به توسط مؤمنين .

نبايد مثل بنى اسرائيل گفت :

((فاذهب انت و ربك فقاتلا انا هيهنا قاعدون ))

بايد على وار دامن به كمر زد و عهد نمود كه ردا بر دوش نيندازند تا قرآن را كما هو حقه جمع نمايد، ولو رياست و حكومت را از او بگيرند ولو در خانه اش را آتش زنند ولو دختر پيغمبر زوجه مكرمه اش را كتك بزنند.

نه آنكه خود را از سرما و گرما محفوظ بدارد كه ستون دين و چشم مؤمنين به من روشن است و در لباس و غذا تن پرورى كه ظهور جمال و جلال ديانت در من بشود بايد منزل عالى داشته باشم كه ديانت در انظار خوار نشود.

/ 423