مردان علم در میدان عمل

نعمت الله حسینی

جلد 8 -صفحه : 423/ 84
نمايش فراداده

(چهل حديث ترجمه و توضيح مصطفى زمانى ).

داستان تحصيل كردن قاضى ابويوسف انصارى

قاضى ابويوسف (يعقو بن ابراهيم انصارى ) گويد: در ايام كودكى من ، پدرم مرد مادرم مرا نزد قصارى برد و بدست او سپرد كه به وى خدمت كنم من او را ترك كرده مى رفتم در حلقه درس ابوحنيفه نشسته و به سخنان او گوش ‍ مى دادم ، مادرم مى آمد دست مرا مى گرفت و كشان كشان به نزد قصار مى برد و چون اين كار تكرار شد و ابوحنيفه نيز به من توجه داشت و مى دانست كه من به ياد گرفتن علم علاقه دارم و مى ديد كه بسيار فرار كرده و مادرم به سراغم مى آيد و حتى يك روز به ابى حنيفه گفت : اى شيخ تو فرزند مرا فاسد كرده اى اين كودك يتيمى است چيزى ندارد من بايد از راه رسيدگى براى او غذا تهيه كنم و مى خواهم كه برود كار كند و خرجى خودش را بياورد.

ابوحنيفه به مادرم گفت : برو پى كارت اى زن همين طفل كه چنين علاقه به تحصيل علم دارد به روزى خواهد رسيد كه فالوذج را با روغن فندق خواهد خورد. مادرم به او گفت : تو پير و خرفت شده اى هذيان مى گوئى و عقلت را از دست داده اى پس من ملازم ابوحنيفه شدم تا اينكه خداوند از طريق علم منفعتى زياد به من رسانيد تا حدى كه با هارون الرشيد مجالست مى كردم و با او بر سر سفره غذا مى نشستم بعضى از ايام براى هارون فالوذج آوردند به من گفت : اى يعقوب بخور از اين غذا كه هر روز چنين غذايى بدست نمى آيد. گفتم :

اين چه غذائيست يا اميرالمؤمنين ؟گفت : اين فالوذج است كه با روغن فندق تهيه مى كنند وقتى اين سخن را شنيدم خنده ام گرفت هارون ازعلت خنده ام سؤال كرد، داستان را از اول تا آخر گفتم هارون از اين اتفاق عجيب تعجب كرد و گفت : ((لعمرى ان العلم لينفع دنيا و دينا)) به جان خودم سوگند مى خورم كه علم و دانش براى دنيا و دين منفعت دارد.(144)