اصولاً پناهگاه بشر در مسائل اصولى و اساسى, عقل و خرد است. پيروى از هر مقامى ولو هر اندازه بزرگ باشد, اگر توأم با منطق و استدلال نگردد, از نظر اسلام بى ارزش است و در اسلام, مسأله اى بالاتر از توحيد و مبارزه با شرك نيست و براى توبيخ كسانى كه بى فكر در اين مسائل به دنبال اين و آن هستند, اين آيه نازل شده است:
(وَلاتَقْفُ مَالَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إنَّ السَّمْعَ وَالبَصَرَ والْفُؤادَ كُلُّ أُوْلئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْئُولاً(1) بر چيزى كه آگاهى نداريد دل مبنديد, به راستى گوش و چشم و قلب, روز قيامت مسؤولند)
دانشمند بزرگ شيعه, مرحوم علامه حلّى صريحاً از عموم علماى اسلام نقل مى نمايد كه تقليد و پيروى از قول ديگران در مسائل اصولى كه راه درك و فهم آن براى همه باز است, حرام است و هر فردى بايد اين رشته از مسائل را از طريق دليل و گواه خرد به دست آورد, اينك عين عبارت ايشان را در اين جا نقل مى كنيم:
(أجْمَعَ العُلَماءُ علَى وُجُوبِ مَعْرِفَةِ اللّهِ, وصِفاتِهِ الثُّبوتِيِّةِ, ومَا يصِحُّ علَيهِ وما يَمْتَنِعُ عنَهُ, والنُّبُوَّةِ والإمامَةِ والمعَادِ بالدَّلِيلِ لابالتَّقْلِيدِ) يعنى دانشمندان اسلام به اتفاق آرا مى گويند كه هر فرد مسلمانى بايد عقيده خود را نسبت به مسائل خداشناسى و صفات او و موضوع نبوت و امامت و معاد, روى دليل و برهان استوار سازد; هرگز جايز نيست در اين مسائل تقليد نمايد.
لزوم تحقيق در مسائل اصولى اسلام, قدرت روحى و فكرى و وسعت شعاع ديد اسلام را مى رساند كه مى خواهد جامعه انسانى در اين مسائل خود فكر كند و پيرو منطق و استدلال باشد, در نتيجه سطح افكار بالا برود و يك مشت سودجو به عنوان متخصص در مسائل عقايد, افكار و روح مردم را قبضه ننمايند. اسلام با كمال شهامت به مردم در اين مسائل, حق دخالت و فكر داده است.
دستگاه روحانى مسيح به پيروان خود اجازه نمى دهد كه در مسائل اساسى آيين مسيح, مانند (تثليث) و پسر خدا بودن حضرت مسيح و امثال آن, ابراز نظر كنند و مريدان را تحت عنوان (اسرار مگو) و (رمز مسيحيت) از تفكر آزاد باز مى دارد.
راستى اين منطق, كجا و منطق قرآن كجا, زيرا اين كتاب آسمانى كسانى را كه بى جهت از روش گمراه كننده پدران پيروى مى نمايند, چنين مذمت مى فرمايد:
(بَلْ قَالُوا إنَّا وَجَدْنَا آباءَنَا عَلَي§ أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَي§ آثارِهِم مُهْتَدُونَ * وَ كَذَلِكَ مَا أرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِى قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ إلاّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إنَّا وَجَدْنَا آباءَنَا عَلَي§ أُمَّةٍ وإنَّا عَلَي§ آثَارِهِم مُقْتَدُونَ * قالَ أَوَلَوْ جِئْتُكُم بِأَهْدَي§ مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ.)يعنى مشركان, آيين خرافى خود را روى تقليد از پدران توجيه مى كنند و مى گويند: ما پدران خود را بر آيين بت پرستى يافتيم و از پى آنها خواهيم رفت. تو اى رسول خدا, از جوابى كه به تو مى گويند دلگير مباش! ما به نقاط مختلفى پيامبرانى اعزام كرده ايم و به آنها همان جوابى را داده اند كه به تو نيز داده اند و چنين گفتند: ما پدران خود را بر آيين بت پرستى يافتيم و از آيين آنها پيروى خواهيم نمود.
در جواب آنها بگو: اگر دينى بهتر از آنچه از پدران شما به شما رسيده بياورم, باز از آيين پدران پيروى مى نماييد؟ آنان از روى لجاجت مى گويند, ما آيين شما را انكار مى كنيم.