انطاكيه در غرب نوشت. ملاحان نزد سلطان «فرياد كردندكه ما قومي درويشانيم. معيشت ما از اين آب است؛ واگر جواني ازينجا به انطاكيهرود، پير باز آيد.» وقتي سلطان دليل اين اقدام نظامالملك را پرسيد، وي گفت: «اي خداوند! ايشانرا به جايي رفتن حاجت نباشد. حواشي ما برات ايشان به زر نقد باز خرند. بنده اينرا از جهت تعظيم ملك وبسطت پادشاهي فرمود تا جهانيان بدانند كه فسحتمملكت ما ونفاذ حكم پادشاه از كجا تا كجاست وناقلان در تاريخ بنويسند.»
راوندي نوشته است: «و در مملكت او، وزير نظامالملك محترم وممكّن ومستوليبود.
دوازده پسر داشت، به هر يك شغلي وولايتي داده بود.» نظام الملك نه تنهاوزير ملكشاه است بلكه عالمي انديشمند، وزيري برجسته وچهرهاي تابناك درفرهنگ اسلامي ايران است. البته نقاط ضعفي نيز دارد؛ اما به هر روي، در تاريخوزارت، كمتر كسي را با درايت او ميتوان يافت. بهتر است مروري بر زندگي اوداشته باشيم. از همان روزگار اين شعر مانده است كه:
ابوعلي حسن بن علي طوسي، فرزند يكي از دهقانان طوس بود كه به سال 408 به دنياآمد.
پدرش از سوي غزنويان در طوس منصبي داشت كه پس از فروپاشي قدرتغزنويان، به اجبار به غزنه رفت. خواجه سه چهار سالي در آنجا بود ودر اين فاصلهدر ميان اهل ديوان به فراگيري فنون دبيري اشتغال داشت. پس از آن به بلخ رفتواندكي بعد، زماني كه چغري داود، برادر طغرل، امير خراسان بود، به مرو رفت. ويدر مرو به كارهاي ديواني اشتغال داشت واز زماني كه آلپ ارسلان به جاي پدرشنشست، وزارت او را عهدهدار شد.
با مرگ طغرل در سال 455، سلطنت به آلپ ارسلان رسيد ونظام الملك كه ازپيش وزير او بود، در اين سمت باقي ماند. پس از آن بود كه موقعيت خواجه روز بهروز، رو فزوني گذاشت. وي در طول ده سال وزارت با آلپ ارسلان، با نهايتزيركي امور را اداره كرد واجازه نداد تا كسي موقعيت او را به خطر بيندازد.
پس از مرگ آلپ ارسلان، با تلاش زيادي وليعهد جوان او، ملكشاه را به تختنشاند ودر برابر همه مدعيان سلطنت سخت ايستاد. ميتوان يقين داشت كه ملكشاهبدون خواجه نميتوانست به آساني بر تخت بنشيند.
قدرت نظامالملك در دوره ملكشاه به اوج خود رسيد. او از روز نخست،حكومت وي را كه جواني بيتجربه بود، استوار ساخت. ملكشاه كه از موقعيتبرجسته وفكر صائب او آگاه بود، در همان آغاز كار، اختيار تمامي امور را به ويواگذار كرد واز همه كارگزاران خواست تا در فرمان او باشند. به علاوه، شهر طوسرا به اقطاع به نظام الملك واگذار كرد.
خواجه در طي بيست سال وزارت ملكشاه، قدرت بيچون وچرايي داشت. ويولايات مختلف ونيز كارهاي اداري مهم را به فرزندانش سپرده بود وطبعا خودوفرزندانش در پرتو اين وزارت به مال ومنال فراواني رسيده بودند. شگفت آن كهكار فرزندان خواجه به جايي رسيد كه يكبار مؤيدالملك حاضر به اطاعت از فرمانملكشاه نيز در سپردن شغل مناسبي به يكي از دبيران معزول نشد وگفت: چونسوگند ياد كرده كه به او كار ندهد، نميتواند فرمان سلطان را اطاعت كند. اين اقدام،خشم سلطان را برانگيخت وسبب عزل مؤيدالملك شد.
به هر روي، موقعيت خواجه بهطور طبيعي، حسد بسياري را برانگيخت وسببشد تا دشمنانش در دربار سلطان براي وي سعايت كنند. يكي از اين افراد، تاجالملك از مردمان فارس بود كه پس از خواجه به وزارت رسيد. افزون بر آن، تركانخاتون، همسر ملكشاه كه