دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی

حسن حسن زاده آملی

نسخه متنی -صفحه : 526/ 199
نمايش فراداده


  • دهن آنست تو دارى كه چه شيرين سخن است منبع آب حياتست و به نام دهن است

  • منبع آب حياتست و به نام دهن است منبع آب حياتست و به نام دهن است

و مختم آن اين :


  • چنگ زن زهره شد از كف زدن كف خضيب كز دبير فلك آوازه شعر حسن است

  • كز دبير فلك آوازه شعر حسن است كز دبير فلك آوازه شعر حسن است

و جناب حافظ در غزلى فرمايد :


  • وانگهم درداد جامى كز فروغش بر فلك زهره در رقص آمد و بربط زنان مى گفت نوش

  • در رقص آمد و بربط زنان مى گفت نوش در رقص آمد و بربط زنان مى گفت نوش

و نيز راقم در غزلى گفته است :

هر دم از جلوه نو نور جمالش دارد زهره سان رقص كنان از مه و تا ماهى را اين چند سطر را در اصطلاح احكامى بعنوان تنوع در سخن آورده ايم كه الكلام يجر الكلام و يدر الكلام به بيان هيئت مجسمه باز گرديم : سبعه سياره را نسبت به ارض اوج و حضيض است و برخى از آنها را در هر دوره دو اوج و دو حضيض است . لفظ اوج معرب اوگ كلمه هندى است يعنى دورترين نقطه فلك كوكب اعنى مدار آن از مركز زمين و مقابل آن حضيض است كه نزديكترين نقطه فلك كوكب و مدار آن بمركز زمين خواهد بود . و چون سيارات را نسبت بمركز زمين اوج و حضيض است حركات آنها گرد وى متشابه نخواهند بود و در درس سوم دانسته ايم كه حركت متشابه فلكى آنست كه در ازمنه متساويه زواياى متساويه و بعبارت ديگر قسى متساويه سير شود كه اين قسى مقدر آن زوايا خواهند بود و چون زوايا مساوى يكديگر نباشند قسى مقدر آنها نيز مساوى يكديگر نخواهند بود . پنج كوكب سفلى و علوى را بدين سبب متحيره گويند كه نسبت به ما گاهى مقيم نمايند يعنى ايستاده بنظر آيند و گاهى متحرك و در حركت هم گاهى بسوى مشرق روند و دوباره بسوى مغرب برمى گردند و گاهى بسوى مغرب رهسپارند و دوباره بسوى مشرق برمى گردند مانند شخص سرگردانى مثلا يك طلبه كه براى تحصيل يكباب خانه اجاره اى در كوچه ها گاهى متحير ايستاده است وگاهى بدين سوى و بدان سوى از چپ و راست درآمد و شد است بخصوص اگر بچه دار هم باشد . و اين خود حكايت حال اين داعى است كه در عهد جوانى چنانكه افتد و دانى بدان مبتلا بوده ام . وقتى در تهران آنقدر به اين كوچه و آن كوچه و اين بنگاه و آن بنگاه سرگردان شده ام كه متحيره به حيرت آمدند و تو را طاقت نباشد از شنيدن از هر كس سراغ خانه مى گرفتم نخستين پاسخ پرسشم اين بود كه : بچه دارى ؟ مى گفتم آرى فقط دو نفريم و يك طفل رضيع بنام عبدالله داريم جواب مى