بى شك دعبل عليه تمام كژى ها و انحرافات سياسى و اجتماعى زمانش قيام كرد. شعر او خلفاى فاسد و غاصب و ظالم عباسى معاصر شاعر را رسوا و مفتضح ساخت. اين جسارت و شجاعت كم نظير كه از آبشخور پاك و زلال ايمان و اعتقاد سرچشمه مى گرفت, بر بسيارى از مورّخان و تذكره نويسان كج فهم, گران آمده است; بدين خاطر در آثار خويش سعى كرده اند دعبل را آدمى شرور و گستاخ و فاسد معرّفى كنند! كسانى چون (ابوالفرج اصفهانى) و (خطيب بغدادى) از اين قبيل مورّخان اند. ابوالفرج اصفهانى در كتاب معروف خود (الاغانى) در معرّفى دعبل مى گويد:
دعبل شاعر خوش طبع و هجوگرى پليد زبان بود كه هيچ يك از خلفا و وزرا و فرزندانشان از شرّ هجو او در امان نماندند.(1) ابوالفرج اصفهانى در همان كتاب, افسانه هاى مسخره آميزى را بافته و به ساحت آن شاعر بزرگ شيعه كه مورد تأييد و هم صحبت و مدافع امامان معصوم شيعه بود, نسبت داده است تا او را شخصى خبيث و فاسق معرّفى كند! اين افسانه ها به قدرى سخيف و از شخصيت دعبل بعيد به نظر مى رسد كه جز ابوالفرج اصفهانى, هيچ كدام از مورخان به آن اشاره نكرده است. شايان ذكر است كسانى چون ابوالفرج اصفهانى, خلفاى غاصب عباسى را (وليّ امر مسلمانان) و (اولوا الامر) و (واجب الاطاعه) مى دانستند; بنابر اين نمى توانستند جسارت دعبل نسبت به آنان را برتابند; از اين رو با دعبل به دشمنى پرداخته و سعى كردند او را شاعرى بد دهن و بى ادب و شرور معرّفى كنند.
خطيب بغدادى هم كه دست كمى از ابوالفرج اصفهانى در كج فهمى نداشت, در كتاب (تاريخ بغداد) در معرّفى دعبل مى نويسد: (خبيث اللّسان و قبيح الهجاء…(1); پليد زبان و بى ادب, و هجوش زشت بود!) اين مورّخ خيال كرده است (هجو) دو نوع است: هجو زيبا و هجو زشت! و دعبل را به خاطر اين كه هجونامه هايش در نكوهش و رسوايى خلفاى غاصب و وزراى چاپلوس و فرزندان عيّاش آنان, زشت و كوبنده بود, مذمّت كرده است! البتّه بيان اين نكته خالى از فايده نيست كه ما هرگز دعبل را از عيب و نقص و معصيت و خطا تنزيه و تبرئه نمى كنيم و سعى در تقديس او نداريم. او هم انسان عادى و غير معصوم بود و احتمال ارتكاب به گناه و لغزش در باره او نيز وجود دارد, امّا نه آن چنان كه مغرضان و دشمنان اهل بيت و طرفداران خلفاى غاصب اموى و عباسى در مخدوش كردن چهره درخشان اين شاعر عاشق اهل بيت و محدّث و عالم و اديب بزرگ شيعى گفته اند.