دعبل به عنوان يك شاعرِ آگاه, سياسى, متعهّد, علاقه مند به خاندان پيامبر به ويژه امام زمانش, حضرت على بن موسى الرضا , آرزومند حاكميت اسلام و معتقد به ولايت و حكومت امامان معصوم بود و نمى توانست در برابر انتقال امام به خراسان و خاموشى شعله هاى سركش قيام هاى كوفه و مدينه, بى اعتنا باشد. او با سفراجبارى امام رضا به مركز خلافت و خالى شدن مدينه از نور وجود حجّت خدا, به ياد مظلوميت خاندان عصمت در دو قرن گذشته افتاد و بار ديگر تار و پود جانش در آتش جفاها, ظلم ها و حق كشى هايى كه بنى اميه و بنى عباس در طول دويست سال, بر على و آل على و دودمان امامت روا داشته بودند, سوخت. سوز درونى شاعر در تك تكِ ابيات قصيده غرّا و جاودانه (مدارس آيات) شعله كشيد و به دل زمين و زمان آتش زد! دعبل, شاعر دل سوخته و شوريده اهل بيت در فراق امام رضا عاشقانه اشك حسرت ريخت و چكامه آسمان فرساى (مدارس آيات) را با اشك و آه و ناله و فرياد و خشم و عشق و شوريدگى و شيدايى سرود. و چون از سرودن فراغت يافت, با خود عهد كرد قصيده اش را براى اولين بار جز بر امام رضا نخواند! او مقدمات سفر به خراسان را فراهم كرد و با برادر شاعرش (ابوالحسن على) از بغداد به شوق ديدار امام, عازم خراسان شد تا هم امام را در ديار غربت زيارت كند و هم قصيده اش را براى حضرت بخواند.