مبانی نظری تجربه دینی

علی شیروانی

نسخه متنی -صفحه : 291/ 137
نمايش فراداده

رفته‏است: اشاره پنهانى،(1) هدايت غريزى،(2) سروش غيبى (الهام)(3) و وحى رسالى.(4) قرآن كريم هم‏چنين وسوسه‏هاى شياطين به دوستان خود را وحى خوانده است.(5) ظاهراً در اين موارد، همان معناى عام لغوى وحى، يعنى سخن پوشيده و اعلام در خفا مورد نظر باشد كه موارد فوق، همه از مصاديق آن به شمار مى‏روند.

سيد حيدر آملى وحى را داراى دو معنا مى‏داند: وحى خاص و وحى عام. وحى به معناى خاص، به انبيا و رسل اختصاص دارد و گاهى با واسطه فرشته و گاهى بدون آن تحقق مى‏يابد. وحى با واسطه فرشته، مخصوص رسل اولى العزم و وحى بدون واسطه فرشته، ويژه انبيا است. مى‏توان قسم نخست را وحى جلى (آشكار) و قسم دوم را وحى خفى (پنهان) ناميد. بسيارى از انبيا از وحى جلى بى‏بهره بودند؛ مانند انبياى بنى اسرائيل.(6) وحى به معناى عام آن، در همه موجودات، اعم از حيوان، جماد، انسان و شيطان وجود دارد. سيد حيدر آملى پس از بيان مستندات قرآنى اين مدعا، مى‏نويسد:

والحق أَنّ (الوحي بمعناه) الخاص اصطلاحي و (بمعناه العام) لغوي؛ حقيقت آن است كه معناى عام وحى، همان معناى لغوى وحى است و معناى خاص آن، يك امر اصطلاحى است.(7) در واقع، معناى اصطلاحى وحى نيز از مصاديق معناى لغوى آن، يعنى سخن پوشيده و اعلام در خفا و خود از مصاديق مكاشفه است. به همين دليل است كه خواجه عبدالله انصارى باب مكاشفه را با آيه (فأَوحى إِلى عبده ما أَوحى)؛ پس خداوند به بنده خود وحى نمود آن‏چه را وحى كرد،(8) آغاز مى‏كند و عبدالرزاق كاشانى در توضيح آن مى‏نويسد:

معناى وحى، اشاره پنهان است و معناى لغوى مكاشفه، آن است كه شخص با همراز خود ديدار كند و سرّ خود را برايش باز گويد كه جز با اشاره پنهان نمى‏باشد.(9)

1. مريم (19)، آيه 13.

2. نحل (16)، آيه‏هاى 68 و 69.

3. قصص (28)، آيه 7؛ طه (20)، آيه‏هاى 37 - 40.

4. شورى (42)، آيه 7.

5. انعام، آيه 121.

6و7. سيد حيدر آملى، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 454.

8. نجم (53)، آيه 10.

9. عبدالرزاق كاشانى، شرح منازل السائرين، ص 51.