مثلاً گفتار صاحب علم اسرار كه مىگويد: «آنجا بهشتى هست»، از نوع علم اخبار است و سخنش درباره قيامت كه «در آنجا حوضى شيرينتر از عسل هست»، از نوع علم احوال است كه علم ذوق است و اين گفتهاش كه «خدا هست و چيزى با او نيست»،(1) ازنوع علم عقل است كه مُدرَك به نظر است.(2) علم اسرار، همان است كه ابنعربى در جايى ديگر، آن را «علم الهى» مىخواند و آن را «اصل همه علمها مىداند كه همه علوم به آن باز مىگردد».(3) بنابراين، «عالم به علم اسرار، عالم به همه انواع علوم و مستغرق در جميع آنها است».(4)
ابنعربى ملاكى براى تمييز علم حاصل از عقل نظرى، از معرفت حاصل از تجربه عرفانى، كه او آن را علم اسرار مىنامد، بيان مىكند و مىگويد.
هر علمى كه هرگاه عبارت آن را بسط دهد، معناى آن نيكو شده، فهميده مىشود يا نزديك به ذهن گشته، نزد شنونده فهيم شيرين مىگردد، علم حاصل از عقل نظرى است؛ زيرا تحت ادراك او قرار دارد.(5) در حالى كه علم اسرار، هرگاه در قالب عبارت درآيد، سخت و درشت شده، بر فهم گران مىآيد.(6) به گفته قيصرى، اهل اللّه اين معانى را با كشف و يقين دريافتهاند نه با گمان و تخمين و آنچه در باب بيان آن از امورى كه شبيه دليل و برهان است، بيان كردهاند، تنها براى آن آورده شده كه منبِّهِ برادران مستعد باشد؛ زيرا دليل جز بر خفاى آن نمىافزايد
1. جمله «كان اللّه و لا شى معه» را به جاى «خدا بود و چيزى با آن نبود»، به صورت بالا ترجمه كرديم؛ زيرا خود ابنعربى و بسيارى ديگر از عرفا يادآور شدهاند كه «كان» در اين عبارت، دلالت بر زمان ماضى ندارد و اصل ثبوت و تحقق را حكايت مىكند. اين نكته را غالب مترجمانِ اين جمله، در متون مختلف رعايت نكردهاند. فيض كاشانى مىنويسد: «جنيد كه حديث «كان اللّه ولم يكن معه شىء» [را] شنيد، گفت: «الان كما كان»؛ و همانا اين ضميمه در حديث مندرجاست، و «كان اللّه» در آن، از قبيل «و كان الله عليماً حكيماً» است.» (محسن فيض كاشانى، كلمات مكنونة من علوماهل الحكمة والمعرفه، ص 33). 2. ابنعربى، الفتوحات المكيه (جديد)، ج 4، ص 140. 3. همان، ج 2، ص 328. 4. همان، ج 1، ص 140. 5. همان، ص 146. 6. همان، ص 146 - 147.