خداى مورد اعتقاد خود را دارد. خداوند از حيث اطلاق ذات و غيب هويت، فراتر ازهرصورت و تعينى است و از اين رو، در هيچ صورتى مقيد و محصور نمىگردد. مقامذات، از هر صورت، حال و حكمى كه بتوان از طريق آن به گونهاى و به وجهى به او اشاره كرد، منزه است؛ اما از سوى ديگر، حق با هر چيزى به صورت آن چيز است.
ازاينجا است كه اگر كسى به آنچه آگاهى يا علم يا گمان او درباره خدا در اختيار او مىگذارد، باور داشته باشد و خدا را در همان صورت منحصر داند، هنگامى كه باصورتهايى غير از صورت مورد اعتقاد خود رو به رو مىگردد، منكر آن خواهد شد. اين انكار، به سبب آن است كه او مراتب تجليات حق و مواطن آنها را نمىشناسد.
از نظر ابنعربى همانگونه كه همه چيز در عَماء، كه همان نَفَس رحمان است، آفريدهشده، در مورد خلق حق نيز همين امر وارد شده است: «و قد ورد ذلك في خلق الحق نفسه»؛(1)، اما عقلها از فهم آن عاجز ماندهاند و از اين رو، آن را انكار داشته و ندانستهاند كه:
هر صاحب عقيدهاى درباره خدا، در نفس خود، امرى را تصور مىكند و مىگويد آن خدا است و او را مىپرستد، آن همان خدا است و نه ديگرى، و آن امر را در آن محل، جز خدا نيافريده است. عقايد و سخنان بر حسب اختلاف نظر صاحبان نظر در آن، گوناگون شده است. هر صاحب انديشهاى، تنها كسى را مىپرستد و به او اعتقاد مىورزد كه خدا او را در محل خود آفريده است و در محل قلب وى نيز چيزى يافت نمىشود، جز يك آفريده. اين همان اله حق نيست، بلكه در آن صورت (يعنى در آن اعتقاد) بر او متجلى مىشود، هر چند عين از حيث خودش يگانه است، ولى ما آن را چنين ادراك مىكنيم.(2) چنان كه از متن بالا به دست مىآيد، از نظر ابنعربى كثرت مشهود در ماسوى اللّه نتيجه تجليات خاص حق در صور گوناگون است. اين تجلى، منحصر به جهان خارج نبوده، بلكه شامل صور اعتقادى در باورهاى انسانها نيز مىگردد. همانگونه كه جهان
1و2. ابنعربى، الفتوحات المكيه، ج 4، ص 211.