مبانی نظری تجربه دینی

علی شیروانی

نسخه متنی -صفحه : 291/ 68
نمايش فراداده

فصل پنجم‏ عينيت تجربه دينى‏

زمينه بحث‏

آيا انسان راهى به سوى معرفت خداوند، به عنوان يك واقعيت خارجى دارد؟ پس از رواج افكار كانت در نقد عقل محض، اين انديشه كه از راه عقل نظرى نمى‏توان درباره بود و نبود خداوند و اسما و صفات او سخن گفت، مقبوليت عام يافت و ضعف راهى كه كانت با توسل به عقل عملى، موسوم به برهان اخلاقى، براى اذعان به واقعيت خداوند گشود، نتوانست جايگزين براهين سنتىِ منزوى شده در اداى وظيفه اثبات وجود خدا گردد، هرچند زمينه مناسبى را براى رشد رويكرد تحويل دين به اخلاق پديد آورد. در اين بحران شك‏گرايى به حقايق ماوراى طبيعى و نيز به عنوان واكنشى در قبال تحويل دين به اخلاق، انديشمندانى بر آن شدند تا راهى ديگر به سوى خداوند براى بشر بگشايند و آن، تجربه دينى بود.

برخى فيلسوفان دين، كه با ديدگاه‏هاى كانت درباره محدوديت‏هاى شناخت عقلى و فعاليت ذهن در پيدايش پاره‏اى مفاهيم و مقولات، نظر موافق داشتند و در زمينه كانتى مى‏انديشيدند، در جست‏وجوى حوزه‏اى از تجربه برآمدند كه ذهن در آن فعاليت ايجادى نداشته باشد. اگر جنبه‏اى از تجربه وجود داشته باشد كه زبان ايجاد، در آن دخالت نداشته باشد، مى‏توان به نحو قابل قبولى ادعا كرد كه آن جنبه از دستبرد صورت‏بندى و طبقه‏بندى كانت در امان است، و از اين رو نقادى وى شامل حال آن حوزه از تجربه نمى‏شود.(1)

1. وين پراودفوت، تجربه دينى، ترجمه عباس يزدانى، ص 22.