قیام عاشورا و انقلاب اسلامی

نسخه متنی -صفحه : 73/ 63
نمايش فراداده

رسول اكرم (ص ) فرموده است :

در اثـنـاى مـعـراج ديـدم كـه نام هاى جانشينان دوازده گانه من با نورى سبز بر عرش خدا نـوشـتـه شده كه نخستين شان على بن ابيطالب و آخرين شان مهدى است و خداوند فرمود: اى مـحـمـد! بـه وسـيله آخرين وصىّ تو زمين را از لوث دشمنانم پاك خواهم كرد و مشرق و مـغربش را در اختيار او قرار خواهم داد و با لشكريان و فرشتگانم او را مدد خواهم رساند تا دعوتم را آشكار سازد و خلايق را بر يگانگى من گرد آورد.(254)

شـيـعه براساس تعاليم ناب اسلامى معتقد است كه هر يك از امامان معصوم در زمان خويش ‍ طـبـق فـرمـان الهـى عـمـل كـرده و اقـدام آنـان هـمـاهـنـگ بـا يـكـديـگـر و مكمّل همديگر بوده است . آنان از سياست واحدى پيروى كرده ، عملكردشان در ظرف زمانى خـاص و شـرايـط موجود، بسان حلقه هاى زنجير با يكديگر مرتبطاند؛ برخى به زمينه سـازى و بـرخـى به بهره گيرى مى پرداختند و همگى در رهبرى و تبليغ احكام و معارف الهى و اجراى اسلام به طور هماهنگ عمل مى كردند. در اين درس به هماهنگى دو دوره بسيار مهمّ تاريخ تشيع ـ كه دو نقطه عطف آن نيز به حساب مى آيد ـ مى پردازيم ، يعنى نهضت خونين امام حسين (ع ) و قيام سبز حضرت مهدى ارواحنا له الفدا.

عاشورا، اعلام راهبرد رهبرى

يـكـى از اخـتـلافـات اصـولى مـيـان جـبـهـه حـق و باطل ، مساءله رهبرى است كه بسيارى از اخـتـلافـات و لشـكـركـشـى هـا و كـشـتـارهـا نـيـز در پـى آن مـى آيـد بـه طـور مـثـال جنگ جمل و صفين در حكومت امير مؤ منان (ع ) بدين سبب رخ داد كه نااهلانى چون طلحه و زبـير و معاويه داعيه رهبرى در سر داشتند و در نهايت نيز معاويه به آرزوى خود رسيد و فرمانروايى بر مملكت بزرگ اسلامى را با نيرنگ و فريب از آن خود كرد.

يكى از بندهاى پيمان به اصطلاح صلح معاويه با امام حسن (ع ) اين بود كه پس از مرگ معاويه خلافت از آن امام مجتبى (ع ) باشد و اگر ايشان از دنيا رفته باشد، امام حسن (ع ) خـليـفـه شـود.(255)

ولى مـعـاويـه بـر خـلاف پـيـمانى كه با اصرار و امضاى اونـوشـتـه شـده بـود، ضـمـن اينكه دسيسه مسموم كردن امام مجتبى (ع ) را تدارك ديد، روش خـطرناك سلطنت موروثى را در پيش گرفت و فرزند فاسد خود ـ يزيد ـ را نامزد خلافت كـرده و بـراى او از مـردم بـيـعـت گـرفـت ، ايـن بـدعـت خـطـرنـاك بـا مـرگ مـعـاويـه جـامه عـمـل پـوشـيـد و اگـر اقـدام دليـرانـه سيدالشهدا و ياران فداكارش نبود، مساءله رهبرى شايستگان و شرايط عقلى و دينى آن براى هميشه به فراموشى سپرده مى شد. از اين رو امام حسين (ع ) مبارزه با حكومت اموى را تكليف دانست و يكى از اهداف و شعارهاى عاشورا نيز مساءله رهبرى بود.

سـيـدالشـهـدا(ع ) از يـك سـو مـشـروعـيـت و شـايـسـتـگـى يـزيـد را زيـر سـؤ ال برد و با افشاگرى عليه آن سلطان نابكار، افكار عمومى را بر او شوراند و همگى ـ دسـت كـم در فـكـر خـويـش ـ پـذيـرفـتـنـد كـه يـزيـد و امـثـال او هـيـچ گـونـه شـايستگى براى رهبرى را ندارند و از سوى ديگر امام ضمن تبيين جـايـگـاه و شرايط رهبرى ، نظر اسلام را پيرامون رهبرى شايسته برملا كرد و در نهايت نيز خود را ـ به عنوان امام معصوم ـ شايسته ترين نامزد معرفى كرد و فرمود:

وَ اِنّى اَحَقُّ بِهذَا الاَْمْرِ...(256)

من شايسته ترين فرد براى خلافت هستم .

بدين ترتيب امام ، در كنار شعارها و برنامه راهبردى اسلام ناب و تحكيم آن با خون خود و يـارانـش ، راهـبرد رهبرى را نيز تبيين كرد و به مسلمانان و جهانيان و آيندگان آموخت كه خواست خدا و پيامبر و عقل و شرع اين است كه رهبرى جامعه انسانى از آن شايستگان است و بـس و هـر راه ديـگـرى بـراى تـصـاحـب قـدرت مـحـكـوم و نامشروع است و... چنين راهبردى ، مـسـلمانان راستين را چشم انتظار مردى صالح از تبار پاكان نشاند و بدين سان (شهادت ) بـا (انتظار) پيوند خورد و (شهيدان ) نويد آمدن (مصلح جهانى ) را فرياد كردند و اساس نامه (حكومت نهايى ) در كربلا با خون نوشته شد.