قلمرو دین

عبدالحسین خسروپناه

نسخه متنی -صفحه : 148/ 130
نمايش فراداده

پس اختلاف ها دو قسم است: نخست، اختلاف در دين، كه سرمنشأ آن ستمگرى و طغيان است، و دوم، اختلافى كه منشأش فطرت و غريزه ى بشرى است. اختلاف دوم كه همان اختلاف در امر دنياست، باعث تشريع دين شد; و خدا به وسيله ى دين خود، عده اى را به سوى حق هدايت كرد و حق را روشن ساخت; پس دين الهى تنها وسيله ى سعادت براى نوع بشر است و حيات بشرى را اصلاح مى نمايد.

علامه طباطبائى در توضيح اختلاف دوم مى فرمايد: هر انسانى داراى قريحه اى است كه مى خواهد انسان هاى ديگر را استخدام، و از آنها بهره كشى كند; و بر اين اساس، اختلاف، و سرانجام هرج و مرج ظاهر مى گردد و انسانيتِ انسان را به هلاكت مى كشاند; پس انسان ها در عين اين كه در جهتى اتحاد دارند، از جهت ديگر اختلاف دارند. اختلاف در احساسات و ادراكات باعث مى شود كه هدف ها و آرزوها هم مختلف گردند و در نتيجه، اختلاف در افعال و اختلال در نظام اجتماعى پديدار شود; در اين جا ضرورت تشريع قوانين كليه اى كه عمل به آنها باعث رفع اختلاف شود و صاحب حق را به حقش برساند، آشكار مى گردد.

پس، از آيه ى شريفه چند نكته روشن مى شود:

1 . دين عبارت است از روش خاصى در زندگى دنيا كه هم صلاح زندگى دنيا را تأمين مى كند و هم كمال اخروى و زندگى دايمى و حقيقى در جوار حق تعالى را تضمين مى نمايد;

2 . دين، از همان روز نخست، براى رفع اختلاف فطرى بشر نازل شده است، ولى در فرايند آن به اختلاف هاى فطرى و غير فطرى دچار شد;

3 . دين خداوند دائماً رو به كمال رفته، تا تمامى قوانين مورد نياز جنبه هاى مختلفِ زندگى بشر را متضمن باشد، در اين جا دين به كمال مى رسد;

4 . هر شريعت لاحقى، كامل تر از شريعت سابق است;

5 . علت بعثت انبيا و فرستادن كتاب، همانا سير طبيعى و فطرى بشر به سوى اختلاف است و به همين جهت، خداى سبحان، از راه بعثت انبيا و تشريع شرايع، نوع بشر را به سوى كمال شايسته و اصلاح زندگى اش سوق مى دهد و اختلاف او را برطرف مى سازد; زيرا يكى از شؤون خدايى خدا اين است كه هر چيزى را به نقطه ى كمال خلقتش هدايت نمايد;

6 . از نسبت دادن بعثت به خداوند در قرآن، استفاده مى شود كه اختلافات بشر، تنها توسط خداوند حل مى شود;

7 . اجتماع انسان همان طور كه به سوى تمدن مى رود، به سوى اختلاف هم مى رود;

8 . اختلاف طريق آدمى به سوى سعادت، ريشه ى نوع بشر را قطع مى كند;

9 . فرمول هاى عقل و فكر بشرى نمى توانند اين اختلاف ها را رفع نمايند;

10 . پس، تنها خداوند است كه با بعثت انبيا و شعور مرموزى به نام وحى و شريعت، اين اختلاف ها را از بين مى برد.

ضرورت بعثت انبيا در كلام ائمه ى اطهار (عليه السلام)

مرحوم كلينى[20] پنج حديث در باب لزوم بعثت انبيا و حجت هاى الهى بيان كرده است، يكى از آنها حديث هشام بن حكم است كه مى گويد:

امام صادق(عليه السلام) به زنديقى كه پرسيد: پيغمبران و رسولان را از چه راهى ثابت مى كنى؟ فرمود: چون ثابت كرديم كه ما آفريننده و صانعى داريم كه از ما و تمام مخلوقات، برتر و با حكمت و رفعت است و روا نباشد كه خلقش او را ببيند ولمس كند و بى واسطه با يكديگر برخورد و مباحثه كنند، ثابت شد كه براى او سفيرانى در ميان خلقش باشند كه خواست او را براى مخلوقات و بندگانش بيان كنند و ايشان را به مصالح و منافع و موجبات تباه و فنايشان رهبرى نمايند، پس وجود امر و نهى كنندگان از طرف خداى حكيم دانا در ميان خلقش ثابت گشت و ايشان همان پيغمبران و برگزيده هاى خلق او باشند. حكيمانى هستند كه به حكمت، تربيت شده و مبعوث گشته اند; با آن كه در خلقت و اندام با مردم شريك اند، در احوال و اخلاق شريك ايشان نباشند; و از جانب خداى حكيم دانا به حكمت مؤيد باشند. سپس آمدن پيامبران در هر عصرى به سبب دلايل و