بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
عمر ميگفت : خلافت بايد در اهل بدر (كسانيكه در جنگ بدر شركت كرده بودند) باشد مادامى كه از ايشان كسى هست ، و اگر اهل بدر نباشد در اهل احد باشد مادامى كه از ايشان كسى هست ، شخص طليق و طليق زاده و آنهائى كه پس از فتح مكه مسلمان شده اند حق خلافت ندارند.
اسد الغابه ج 4 ص 487.
طليق به كسانى از اهل مكه گفته ميشود كه موقع فتح مكه كافر بودند رسول اكرم آنها را نكشت و اسير نكرد، فرمود: (( اذهبوا انتم الطقاء )) از ان جمله ابوسفيان معاويه بود كه بعدها خلافت اسلامى را با وجود اهل بدر و احد غضب نمود.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
على عيه السلام در مسجد نزد عمر بن خطاب نشسته بو، چون برخاست و رفت ، يكى از حاضران ، آن حضرت را به تكبر و خودپسندى نسبت داد، عمر گفت : براى كسى كه مثل او باشد حق و رواست كه فخر كند، بخدا سوگند اگر شمشير او نبود ستون اسلام برپا نميايستاد، او از همه امت به قضاوت داناتر و داراى سابقه درخشان و شرافت است ، آن شخص گفت : پس چرا او را بخلافت انتخاب نكرديد؟! عمر گفت : بخاطر اينكه جوان بود، و فرزندان عبدالمطلب (خويشاوندانش ) را زياده دوست ميدارد.
شرح نهج البلاغه ج 12 ص 82.
خود پيغمبر در اول بعثت جوان بود، حضرت يحيى و حضرت عيسى جوان ، بلكه بچه بودند به نبوت رسيدند، عثمان به تدبير عمر خليفه شد بنى اميه را بر گرده مسلمانان سوار نمود.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
مردى از على عليه السلام به عمر بن خطاب شكايت كرد، على در مجلس حاضر بود، عمر گفت : يا اباالحسن برخيز در كنار خصم خود بنشين ، حضرت برخاست كنار مدعى نشست و از خو دفاع كرد، چون محاكمه پايان يافت على بجاى خود برگشت در حالى كه ناراحتى از قيافه اش نمايان بود.
عمر گفت : يا اباالحسن چرا ناراحت شدى ؟ مگر قضاوت من خوب نبود؟ فرمود: بلى ، چون مرا نزد خصم من با كنيه خطاب كردى ، چرا نگفتى : يا على برخيز؟ عمر دست در گردن على انداخت و روى او را بوسيد و گفت : پدر و مادرم فداى شما باد، بوسيله شما خدا ما را هدايت كرد، و از تاريكى بسوى نور آورد.
شرح نهج البلاغه ج 17 ص 65.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
در سال 351 هجرى بدستور معزالدوله ديلمى در بغداد اين جمله ها را بديوارهاى مساجد نوشتند: لعن الله معاويه بن ابى سفيان و لعن الله من غضب فاطمة قد كا و من منع ان يدفن الحسن عند جده ومن نفى اباذر الغفارى و من اخرج العباس من الشورى : خدا لعنت كند معاويه بن ابى سفيان را، و لعنت كند كسى را كه فدك را از فاطمه عصب نمود، و كسى را، كه نگذاشت حسن (عليه السلام ) نزد جدش دفن شود، و كسى را كه ابوذر را تبعيد كرد، و كسى را كه عباس (عموى پيغمبر) را از شورى خارج نمود.
چون شب شد بعض مردم آ نوشته را محو و حك كردند، معزالاوله خواست دستور دهد كه دوباره آن جمله نوشته شود، كه وزير مهلبى به او پيشنهاد كرد كه بجاى جمله هاى محو شده اين جمله ها نوشته شود: لعن الله الظالمين لاب الرسول ، و در لعن به جز از معاويه از كسى نام برده نشود، معزالدوله هم پذيرفت .
مختصر ابو الفداء، ج 1 ص 104 تاءليف عماد الدين اسماعيل بن الملك الافضل على صاحب حماة ، متوفاى 732 هجرى - المختصر فى اخبار البشر.