بپوشم كه پاهام سوخت وائل گفت : اى پسر ابوسفيان از بخل نيست كه كفشهايم را بتو نيمدهم ، بلكه خوش ندارم كه بزرگان از يمن بشنوند تو كفشهاى مرا بپا، كردى ولى اين اجازه را بتو ميدهم كه در سايه شترم راه روى و اين مقدار امتياز براى تو كافى است .
وائل زنده ماند تا زمان خلافت معاويه را درك نمود، روزى وارد مجلس معاويه شد، معاويه او را شناخت و جريان گذشته را بياد آورد، وائل را احترام كرد، و خواست وائل از او عطا و بخششى قبول كند ولى او قبول نكرد، معاويه پيشنهاد كرد كه براى او ماهيانه و مقررى تعيين كند كه هر ماه بگيرد، باز هم قبول نكرد و گفت : من از آن بى نيازم ، شهريه را به كسى بده كه از من مستحق تر است .
1 - الاستيعاب ج 5 ص 1562.
2 - عيون الاخبار دينورى ج 1 ص 271.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شعبى گويد: چون مردم به عثمان بيعت كردند وارد منزلش شد بنى اميه و ابوسفيان گرد او جمع شدند تا آنكه خانه از بنى اميه پر شد، درها را بستند، ابوسفيان كه چشمهاى ظاهريش باطنى كور شده بود پرسيد: آيا در مجلس شخص اجنبى هست ؟ گفتند: نه ، گفت : خلافت را مانند كره و توپ در دست بگيريد و به يكديگر پاس دهيد، مرگز آنرا در بنى اميه قرار دهيد، قسم به آنكه ابوسفيان به آن قسم ياد ميكند نه عذابى هست و نه حسابى ، نه بهشتى هست و نه آتشى ، نه بعث و زنده شدن و نه قيامت .
شرح نهج البلاغه ج 9 ص 53.
صخربن حرب معروف به (( ابو سفيان )) در جاهليت از بزرگان قريش و پس از ظهور اسلام از دشمنان سر سخت اسلام و پيامبر بود، در جنگ احد و خندق سرپرستى قريش و بنى كنانه را بر عليه رسول خدا عهده دار بود، سال هشتم هجرى در فتح مكه اظهار مسلمانى نمود، در جنگ حنين و طائف در خدمت پيغمبر بود موقع وفات پيامبر از جانب آن حضرت فرماندار نجران بود، 57 سال قبل از هحرت متولد شدو در سال 31 هنجرى وفات يافت .
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
امام حسن عليه السلام در مجلس معاويه و شياطين او فرمود: شما را بخدا به ياد داريد كه روز بيعت عثمان ، ابوسفيان كه چشمهايش كور شده بود، به حسين عليه السلام - گفت : برادر زاده دست مرا گرفته به قبرستان بقيع ببر، حسين دست او را گرفته به قبرستان بقيع برد وسط قبرستان ايستاد و با صداى بلند گفت : اى اهل قبور آنچه براى آن مى جنگيديد اكنون بدست ما افتاده است در حالى كه شما زير خاك پوسيده ايد.
حسين گفت : خدا محاسن سفيدت را قبيح كند، سپس دست خود را از دست او كشيد و در قبرستان رها كرد و رفت ، اگر نعمان بن بشير دست ابوسفيان را گرفته و بمدينه نميآورد در قبرستان هلاك ميشد.
سفينة البحار ج 1 ص 633
امام حسن مجتبى اولين فرزند على و فاطمه سلام الله عليهما و دومين امام شيعيان است ، شب نيمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدينه چشم به جهان گشود، پس از شهادت پدرش در سال 40 هجرى بامامت رسيد و مردم كوفه به او بعنوان خليفه بيعت كردند، پس از شش ماه در نتيجه بى وفائى اصحاب و حيله هاى معاويه دست از كار كشيده با معاويه با شرائط چندى مصالحه نمود، آخر الامر بدست همسرش با زهرى كه معاويه فرستاده بود مسموم شد، در 28 صفر سال 50 هجرى در سن 57 سالگى در مدينه از دنيا رفت ، عايشه و بنى اميه نگذاشتند كنار قبر جدش دفن شود لذا در بقيع كنار قبر مادر بزرگش بنت اسد دفن شد.
امام حسين دومين فرزند حضرت على و فاطمه عليهم السلام و امام سوم شيعه است ، در سوم شعبان سال چهارم هجرى در مدينه چشم به جهان گشود، پس از برادرش امام حسن عليه السلام به امامت رسيد، پس از مرگ معاويه در سال شصت هجرى در اثر فشار عامل يزيد در مدينه شب 28 رجب بسوى مكه حركت كرد، در روز هشتم ذى الحجه