قصه های اسلامی و تکه های تاریخی

گردآورنده: عمران علیزاده

نسخه متنی -صفحه : 80/ 30
نمايش فراداده

حمزة بن عبدالمطلب عموى رسول اكرم و على عليهماالسلام ، چون حمزه و رسول خدا از ثوبيه كنيز ابولهب شير خورده بودند لذا با هم برادر رضاعى بودند، حمزه دو يا چهار سال از پيامبر بزرگتر بود، مسلمان شدن حمزه بر شوكت پيامبر و مسلمين افزود، وى پس از وفات ابوطالب يگانه حامى و پشتبيان پيامبر بود لذا از طرف پروردگار لقب اسدالله و اسد رسوله يافت ، حمزه در جنگ احد بدست وحشى به شهادت رسيد.

69 - قارى قرآن مقدم است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

پس از جنگ احد رسول خدا بالاى سر شهداء ايستاد و فرمود: من بر اينها شاهد هستم ، هر كسى كه در راه خدا زخم برداشته است روز قيامت خدا او را مبعوث خواهد كرد در حالى كه از زخمش خون جارى است ، رنگ آن رنگ خون است ، بوى آن بوى مشك است ، بررسى كنيد هر كسى كه بسيار قرآن ياد گرفته بود او را در قبر پيش روى ديگران قرار دهيد چون چند نفر را در يك قبر دفن ميكردند.

مدرك

سيره ابن هشام ج 3 ص 104.

70 - عيد نوروز

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در سال 467 هجرى ملكشاه سلجوقى و وزير او نظام الملك جمعى از منجمان را جمع نمودند، ايشان پس از بحث و گفتگو مقرر نمودند كه عيد نوروز را در اول حمل (فروردين ) بگيرند، در صورتيكه تا آن وقت عيد نوروز را در نيمه حوت (اسفند) ميگرفتند.

مدرك

المختصر فى تاريخ البشر ج 1ص 191.

ملكشاه بن محمد از سلاطين سلجوقى بود در جمادى الاولى سال 445 هجرى متولد شد، و در شوال سال 458 هجرى قمرى وفات يافت مدت عمرش 40 سال و مدت سلطنتش 20 سال بود.

نظام الملك حسن بن على بن اسحاق طوسى وزير دانشمند و مقتدر سلحوقيان بسال 408 هجرى و بقولى 410 در نوقان طوس ولادت يافت ، و در سال 458 قمرى بقتل رسيد.

71 - خيانت در بيت المال

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

چون رسول خدا از جنگ خيبر فارغ شد به وادى القرى (( مدعم )) غلام آزاد شده رسول خدا كتشه شد، مسلمانها گفتند: بهشت برايش گوارا باد، رسول خدا فرمود: نه ، قسم بانكه جان محمد در دست اوست هنوز عباى او در تنش از آتش شعله ور است ، چون عبا را از غنائم مسلمين دزديده بود، مرد ديگرى آمد و گفت : يا رسول الله من دو تا بند كفش از غنيمت برداشته ام فرمود: براى تو مانند آنها از آتش مهيا ميشود.

مدرك

الكامل ابن اثير ج 2 ص 151.

72 - سردار رشيد اسلام و على عليه السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

پس از آنكه مالك اشتر بوسيله ماءمور مخفى معاويه با عسل مسموم كشته شد، معاويه اهل شام را جمع كرد و خطبه خواند و گفت :

على بن ابيطالب دو دست توانا داشت كه يكى در صفين بريده شد وآن عمار ياسر بود و ديگرى مالك اشتر بود كه امروز بريده شد.

عده اى از بزرگان نخغ نقل ميكنند كه چون خبر شهادت اشتر رسيد خدمت على عليه السلام وارد شديم و ديديم حضرت بسيار متاءسف و ناراحت است و ميگويد: خدا مالك را جزاى خير دهد، مالك چقدر با عظمت و با ارزش وبد، اگر كوه بود بسيار بزرگ بود، و اگر سنگ بود بسيار سخت و استوار بود، بخدا سوگند كه مرگ تو جهانى و ملتى را متزلزل و جهانى را شاد خواهد كرد، مانند مالك را بايد گريه كنندگان گريه كنند، مگر نظير مالك پيدا ميشود؟!