شجاعتر از مالك بغير از استادش على عليه السلام نيافريده من براى او احساس گناه نميكنم ، خدا
پاداش خير دهد آن شخص را كه از وى درباره مالك سوال كردند، گفت : من چه بگويم در حق شخصى كه زندگى او
اهل شام را پريشان و منهزم ساخت ، و مرگ او اهل عراق را شكست داد، و خيلى بجاست آنچه امير المومنين
عليه السلام درباره او فرمود: اشتر براى من آنچنان بود كه من براى رسول خدا بودم .در جريان حكميت پس از نوشتن قرار داد به على عليه السلام گفتند: اشتر بمطالب اين صحيفه رضايت ندارد،
و عقيده اش ادامه جنگ با اهل شام است ، حضرت فرمود: اگر من به چيزى راضى شوم اشتر هم راضى ميشود، من و
شما راضى شده ايم ، بازگشتن پس از رضايت و تبديل كردن پس از اقرار جايز نيست مگر اينكه مشاهده
نافرمانى خدا شود و يا با مضمون صلحنامه مخالفت شود.گفتيد: اشتر امر مرا ترك كرده و مخالفت رويه من است اشتر از همچو اشخاصى نيست ، و من او را آنطور
نميشناسم ايكاش در ميان شما دو نفر مانند او پيدا ميشد، بلكه ايكاش ميان شما يكنفر مانند او بود كه
درباره دشمنان من مانند او بينش عميق و واقعى داشت كه در آن صورت زحمت شما از من كاهش مييافت و
اميدوار ميشدم كه قسمتى از كجيهاى شما درست شود.
مدرك
شرح نهج البلاغه ج 6 ص 76 و ج 2 ص 240.73 - روزه عاشورا
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْچون رسول اكرم به مدينه مهاجرت كرد ديد يهوديها روز (يا دهه عاشوراء) را روزه ميگيرند، فرمود: من بهتبعيت از برادرم موسى از يهود اولى هستم ، لذا عاشورا را روزه گرفت و مردم را به روزه آن امر نمود،
چون روزه ماه رمضان واجب شد مردم را از روزه عاشورا نهى نكرد و امر هم نكرد.
مدرك
الكامل ابن اثير ج 2 ص 80.74 - مرد حق را ترك و ضايع كردى
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْپس ا ز آنكه عبدالرحمن بن عوف در مجلس شورى به عثمان بيعت كرد و خلافت را از دست على عليه السلامبيرون كرد (( مقداد بن عمرو )) رضوان الله عليه به عبدالرحمن گفت : بخدا قسم مردى را ترك و ضايع كردى
كه از بمعروف كنندگان و از عاملين بحق و عدالت است ، بخدا قسم اگر براى خود ياور پيدا ميكردم روى اين
مساءله با قريش ميجنگيدم همچنانكه در بدر و احد جنگيدم ، عبدالرحمن گفت : مادرت در عزايت نشيند مواظب
باش كه مردم اين سخن را از تو نشنوند، ميترسم كه صاحب فتنه و تفرقه انداز بين مسلمانها باشى .مقداد گفت : كسى كه مردم را بسوى حق و اهل حق ، و بسوى اولو االامر دعوت ميكند صاحب فتنه نميباشد، بلكه
صاحب فتنه كسى است كه مردم را با عمل خود وارد باطل كرد وهواى نفس را بر حق و حقيقت مقدم داشت ، صاحب
فتنه و تفرقه انداز اين شخص است ، چهره عبدالرحمن سرخ شد و گفت : اگر بدانم از اين سخن منظورت من هستم
كار من و تو سخت ميشود و بجاهاى باريك خواهد كشيد، مقداد گفت : مرا تهديد ميكنى اى پس ام عبدالرحمن ؟!
عبدالرحمن برخاست ورفت .
مدرك
شرح نهج البلاغه ج 9ص 57.عبدالرحمن بن عوف اهل مكه و از قريش بود، ده سال بعد از عام الفيل ولادت يافت شايد ششمين نفرى باشد كهاسلام آورد، به حبشه و از آنجا به مدينه هجرت كرد، در سقيفه بنى ساعده به نفع ابوبكر تلاش كرد، در
شوراى شش نفرى خلافت عثمان را تثبيت نمود، على عليه السلام او را نفرين كرد، سپس ميان او و عثمان
عداوت و خلاف رخ داد و تا آخر عمر با هم حرف نزدند، در سال 31 يا 32 از دنيا رفت و وصيت كرد او را شبانه
دفن كنند تا عثمان بر او نماز نخواند.مقداد بن اسود كندى كه مقداد بن عمرو نيز ميگويند، از پيشقدمان در اسلام و از مهاجرين به حبشه است ،