1 - عبادت سه نفرى
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْعنيف كندى گويد: در زمان جاهليت بقصد خريد لباس و عطريات براى خانواده ام به مكه رفته به عباس بنعبدالمطلب كه مرد تاجر بود وارد شدم ، روزى در مسجدالحرام نشسته بود و به كعبه نگاه ميكرديم ، آفتاب
در وسط آسمان نمود روى به كعبه ايستاد، پسرى آمد و در طرف راست جوان ايستاد بعد بانوئى آمد و در پشت
سر آنها ايستاد جوان به ركوع رفت آن دو نيز به ركوع رفتند، جوان سر از ركوع برداشت آن دو نيز سر
برداشتند، جوان به سجده رفت آن دو نيز به سجده رفتند.به عباس گفتم : اين كار بزرگى است ، عباس گفت : بلى كار بزرگى است ، ميدانى اين جوان كيست ؟ او محمد بن
عبدالله پسر برادرم است ، و آن پسر على فرزند برادرم ابوطالب است ، و آن بانو خديجه دختر خويلد همسر
محمد است ، برادرزاده ام ميگويد: پروردگار آسمانها و زمين است كه او را به اين دين ماءمور نموده است ،