مقدمه
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْالحمدلله رب العالمين و صلى الله على خير خلقه محمد و اهل بيته الطيبين الطاهرين و لعنه الله علىائهم اجمعينيكى از انواع كلام قصه و داستان است كه در مقام بيان مطالب و تفهيم مقاصد از آن استفاده ميشود.قصه ها و داستانها فكر انسانرا بحركت آورده باعث تفكر - كه از بهترين عبادتها است ميشود، فاقصص القصص
لعلهم يتفكرون : قصه ها را بيان كن شايد آنها تفكر كنند. (1)
قصه ها انسان را از وضع گذشتگان مطلع ساخته باعث عبرت گرفتن از حال و سرگذشت آنها ميشود، لقد كان فى
قصصهم عبره لاولى الالباب : در قصه هاى آنها عبرتى بود براى صاحبان عقل . (2)
داستانها تاريخ گذشتگان را به انسان بازگو نموده و بر معلومات او افزوده و آئينه دل او را روشن
ميسازد، قصه و داستان موجب ثبات قلب و پايدارى انسان در راه هدف ميشود، و وسيله پند گرفتن و يادآورى
است ، و كلا نقص عليك من انباء الرذسل ما نثبت به فوادك و جائك فى هذه الحق و موعظه و ذكرى للمومنين :بطور كلى از خبرهاى پيامبران براى تو نقل ميكنم آنچه را كه دل تو را با آن ثابت ميداريم ، و براى تو در
اين قصه ها حق بيان شده و براى مومنان موعظه و تذكر هست . (3)
جنيد بغدادى گويد: گوش دادن به قصه ها و حكايات از لشگريان خداى متعال است كه بوسيله آن دلهاى مريدان
را ثابت و محكم ميكند، پرسيدند: شاهدى بر اين ادعا دارى ؟ اين آيه را خواند: كلا نقص عليك من انباء
الرسل ... (4)
كتابهاى گذشتگان پر است از قصه هاى تاريخى ، اخلاقى فضائلى ، اعتقادى و... موقع مطالعه كتب مختلف
داستانهائى را كه برايم دلچسب واقع شده بود يادداشت كرده بودم متاءسفانه مقدارى از آنها در اثر غفلت
و نقل و انتقال از بين رفت ، بقيه را كه براى برادران و خواهران مفيد ميدانستم حيفم آمد كه از بين
برود، لذا آنها را جمع نموده و در اختيار عزيزان قرار دادم كه شايد براى عده اى مفيد افتد و يا لااقل
باعث تذكر و تغيير ذائقه فكرى شود.براى حصول اطمينان و تسهيل كار كسانى كه ميخواهند به منابع اصلى مراجعه كنند مدارك قصه ها و مطالب
نشان داده ميشود و تا آنجا كه برايم ممكن بود سعى شده كه مطالب درست و صحيح نقل شود، از برادران دينى
انتظارم آنستكه اگر از اين خدمت ناچيز بهره اى بردند مرا با دعاى خير ياد كنند، و اگر قصورى ديدند
تذكرم دهند، و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب .تبريز: عمران عليزاده
1-اعراف : 176.2-هود: 120.3-يوسف : 111.4-شرح نهج البلاغه ج 2 ص 211.