133 - از مجرم موعظه خواست - قصه های اسلامی و تکه های تاریخی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصه های اسلامی و تکه های تاریخی - نسخه متنی

گردآورنده: عمران علیزاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

133 - از مجرم موعظه خواست

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام صادق عليه السلام فرمود: مردى نزد حضرت عيسى رفت و گفت : يا روح الله من زنا كرده ام با اجراى حد
الهى مرا پاك ساز، حضرت دستور داد تا مردم براى تطهير او حاضر شوند، چون مردم حاضر شدند گودالى كندند
و مرد مقصر را در آن نهادند، حضرت عيسى فرمود: هر كس در ذمه اش حد الهى است نبايد به اين شخص حد بزند،
مردم همه برگشتند بجز حضرت يحى و حضرت عيسى عليهماالسلام .

حضرت يحيى نزد مرد مقصر رفت و گفت : مرا موعظه كن ، گفت : نفس خود را در بدست آوردن خواسته هايش آزاد
مگذار كه ترا هلاك ميكند، حضرت فرمود: باز هم بگو، گفت : هيچ گناهكارى را بر گناه او ملامت و سرزنش ‍
مكن .

مدرك

مجموعه ورام ص 239.

134 - هديه خليفه را قبول نكرد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عثمان توسط دو غلام خود دويست دينار به ابوذر فرستاد و گفت : به او بگوئيد: عثمان ترا سلام رساند و گفت
: اينها را در احتياجات خود صرف كن ، ابوذر پرسيد: آيا خليفه به ساير مسلمانها هم مانند من دويست
دينار داده است ؟ گفتند: نه ، گفت : من هم يكى از مسلمانانم بر من روا ميباشد آنچه بر آنها رواست .

غلاامها گفتند: عثمان ميگوى : اين دينارها از مال خودم است ، بخدا قسم كه مال حرام به آن مخلوط نشده
است ، فرمود: مرا به آنها احتياجى نيست ، چون من امروز از بى نيازترين مردم هستم ، گفتند: خدا عافيتت
دهد در منزل تو چيز زياد و يا كمى كه مورد استفاده واقع شود نمى بينم ، فرمود: زيرا اين پلاس دو قرص
نان هست كه چند روز بر آنها گذشته است ، من اين دينارها را چكنم ؟ بخدا قسم كه قبول نخواهم كرد تا خدا
بداند كه من به هيچ چيز قادر و مالك نيستم ، و با اعتقاد بولايت على بن ابيطالب و عترت طاهرين او از بى
نيازترين مردم هستم . از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: به مرد پير قبيح است كه دروغگو باشد، آنها را به
عثمان برگردانيد و او را آگاه سازيد كه مرا نزد او حاجتى نيست و از او چيزى نخواهم خواست تا با
پروردگارت خود ملاقات كنم و ميان من و عثمان او خودش قضاوت كند.

135 - به ياران خود اعتماد نداشت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام حسن عليه السلام بدان جهت با معاويه مصالحه كرد كه از اصحابش ‍ بجان خود ترسيد: چون جمعى از
ياران آن حضرت پنهانى به معاويه نامه نوشتند و اظهار اطاعت كردند و ضمانت نموده بودند كه اگر سپاه
معاويه به لشگر امام نزديك شود او را گرفته و تحويل معاويه دهند، لذا امام بجز از عده معدودى از خواص
شيعه به هيچ كس اعتماد نداشت و از طرفى معاويه صلحنامه اى نوشته همراه نامه هاى اصحاب پيش امام
فرستاد، امام ناچار شده و به صلح تن در داد.

مدرك

المجالس السنيه ج 5 ص 203 تاليف سيد محسن امين عاملى .

136 - مؤمنان را ذليل كردى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در مقاتل الطالبيين است كه امام حسن عليه السلام با جمعى جلو منزل خود نشسته بود كه سفيان بن ليلى از
آنجا ميگذشت ، گفت :

(( السلام عليك يا مذل المومنين )) حضرت فرمود: (( عليك السلام )) يا سفيان از مركب فرود آى ، سفيان
پياده شد و پاى شتر را بست و نشست ، امام فرمود: آن چه بود گفتى اى سفيان ؟ گفت : گفتم السلام عليك يا
مذل المومنين ، فرمود: چرا اين سخن را بزبان راندى ؟ گفت : پدر و مادرم فدايت باد بخدا سوكند ما را
ذليل كردى با اين ظالم مصالحه نموده و كار امت را بدست پسر هند جگر خوار سپردى در صورتيكه صد هزار مرد
شمشير زن حاضر بودند پيش تو كشته شوند و خدا امر مردم را بر تو جمع كند.

/ 80