169 - به بچه هايش تماشا ميكرد - قصه های اسلامی و تکه های تاریخی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصه های اسلامی و تکه های تاریخی - نسخه متنی

گردآورنده: عمران علیزاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خود رااز سر برداشت و بر روى جناره ابن بديل انداخت و او را رحمت فرستاد.

معاويه گفت : روى او را باز كن ، ابن عامر گفت : نه بخدا سوگند تاروح در بدن دارم نميگذارم او را مثله
كنى (خاندان معاويه در مثله بشهداء سابقه دارند: مادرش گوش و بينى حمزه سيدالشهداء را بريد، پدرش با
نيزه بر لب و دهان حمزه جسارت كرد، پسرش بر سر امام حسين جسارت كرد) معاويه گفت : روى او را باز كن مثله
نميكنم او را بتو بخشيدم ، چون ابن عامر روى عبدالله بن بديل را باز كرد معاويه گفت : بخدا كه اين
قهرمان و كبش قوم است ، خدايا مرا بر اشتر نخعى و اشعث كندى غالب فرما.

مدرك

وقعه صفين ص 245

عبدالله بن بديل بن ورقاء خزاعى از اصحاب رسول خدا و سرور قبيله خزاعه بود، قبل از فتح مكه مسلمان
شد، در فتح مكه و حينن و طائف شركت داشت ، سپس از فضلاء اصحاب على عع بود، در جنگ صفين دو زره پوشيده و
دو شمشير بسته بود وى و برادرش عبدالرحمن در اين جنگ شهيد شدند.

169 - به بچه هايش تماشا ميكرد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در جنگ صفين على عليه السلام با فرزندانش بطرف ميسره ميرفت و تيرهاى اهل شام بسوى او پرتاب ميشد و
فرزندانش خود را سپر او ميكردند، مردى بنام احمر كه غلام ابوسفيان و يا عثمان بود آن حضرت را ديد و با
خود گفت : بخدا قسم كه اين على است خدا امر بكشد اگر او را نكشم و يا كشته نشوم ، سپس بسوى على عليه
السلام حمله برد كه كيسان بدست احمر شهيد شد، دوباره احمر بسوى حضرت حمله نمود كه على عليه السلام
پيشدستى نموده و يقه زره او را گرفته و بسوى خود كشيد و بالاى سرش بلند نموده و بزمين زد.

حسين و محمد فرزندان على به او حمله كرده و با شمشير كارش را ساختند، على ايستاده و به شير بچه هايش
تماشا ميكرد كه از قتل احمر فارغ شدند، به فرزندش حسن كه در كنارش ايستاده بود فرمود: فرزندم تو چرا
با بردارانت شركت نكردى ؟ گفت : ايشان از من كفايت كردند.

مدرك

وقعه صفين ص 249

170 - چرا مردم براى من و تو كشته شوند؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در جنگ صفين روزى على عليه السلام ميان دو صف ايستاد و صدا زد: اى معاويه ! اى معاويه ! گفت : بپرسيد چه
كار دارد؟ فرمود: ميخواهم جلو بيايد تا يك كلمه با او سخن بگويم ، معاويه همراه عمرو بن عاص بيرون
آمده و در نزديكى آن حضرت ايستادند، فرمود: واى برتو، چرا مردم براى من و تو كشته شوند: بميدان بيا كه
باهم رزم دهيم هركس حريف خود را كشت خلاف از آن او باشد.

معاويه متوجه عمروعاص شد و گفت : نظر تو در اين باره چيست عمرو گفت : على با تو از روى انصاف رفتار كرد،
و بدان كه اگر از اين پيشنهاد فرار كنى براى تو و فرزندانت ننگ ابدى خواهد بود، گفت : اى عمرو مانند تو
نميتواند مرا فريب دهد، بخدا قسم هيچكس با پسر ابوطالب مبارزه نكرد مگر اينكه زمين را از خون او
سيراب كرد، سپس معاويه به آخر صفهاى لشگر خود برگشت .

مدرك

وقعه صفين ص 274

رهبران واقعى و راستين كه به هدف خود ايمان داشتند و در فكر خدمت به مردم و رفاه آنها بودند نه در فكر
رياست و حكومت ، هميشه جلو مردم بوده اند: رسول اكرم طبق فرمايش على عليه السلام در جنگها از همه به
دشمن نزديك بود، خود على عليه السلام و فرزندانش در جنگ جمل و صفين هميشه در جلو صفها بودند.

(( ولى در تاريخ مسلمين رهبرانى پيدا شده اند كه بنام اسلام و حكومت حقه به مردم رياست و حكومت كرده
اند كه خود و فرزندانشان در كاخها و محلهاى امن زيسته و مردم را جلو شمشيرهاى دشمن و باستقبال مرگ
فرستاده اند، مانند معاويه و منصور و هارون - ع ))

/ 80