اينكه از جانب او كه شخصى شجاع و در ميان صحرانشينان داراى نفوذ بود ايمن گردد خالد بن وليد را كه
شخصى سفاك و مكار بود و با مالك خرده حساب داشت مامور از بين بردن او نمود، و اعتراض مسلمانان حتى عمر
را قبول نكرد كه خالد را بالقب سيف الله مفتخر نمود. ))
147 - آنها را از هم جدا كنيد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْمعاويه امر به احضار عباده بن صامت نمود، چون عباده وارد شد رفت در جايگاه معاويه ميان او و عمرو عاصنشست ، معاويه خدا را حمد و ثنا گفت ، و شمه اى از فضائل عباده و عثمان را بيان كرد، بعد عباده را به
خونخواهى عثمان و يارى خود دعوت و تشويق كرد، عباده گفت : سخنان تو را شنيدم ، ميدانى چرا ميان تو و
عمرو نشستم ؟ گفتند: بلى بخاطر فضل و شرافت و سابقه ات .گفت : نه بخدا قسم كه براى آن نبود، بلكه براى آنستكه موقع رفتن به (( غزوه تبوك )) روزى رسول خدا شما
دو نفر را ديد كه در حال راه رفتن آهسته با هم صحبت ميكنيد، متوجه ما شد و گفت : هر وقت ديديد اين دو با
هم اجتماع كرده اند ميان آنها جدائى اندازيد، چون آندو هيچ وقت جهت كار خير اجتماع نميكنند، من شما
را از اجتماع نهى ميكنم .
مدرك
العقد الفريد ج 4 ص 346.عباده بن صامت صحابى انصارى در عقبه اول و دوم حاضر بود، در تمامى غزوات نبوى شركت داشت ، عمر او راهمراه معاذبن جبل و ابوالدارداء جهت تعليم اهل شام به آن سامان فرستاد، بسال 34 و بقولى 45 از نيا رفت .
148 -از چوبه دار ترسيد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْچون حجاج بن يوسف وارد مكه شد و عبدالله بن زبير را بدار كشيد، شبانه عبدالله بن عمر پيش حجاج رفت وگفت : دستت را بده تا به عبدالملك بيعت كنم كه رسول خدا فرموده است : (( من مات و لم يعرف امام زمانه مات
ميته جاهليه )) : (هر كس بميرد در حالى كه امام زمانش را نشناخته مردن او مردن جاهليت است ) حجاج پاى
خود را بسوى او دراز كرد و گفت : دستم مشغول است ، پايم را زيارت كن ، عبدالله گفت : مرا استهزاء ميكنى
؟حجاج گفت : اى احمق بنى عدى مگر على بن ابيطالب امام زمانت نبود؟ چرا باو بيعت نكردى و امروز آمده
حديث : (( من مات و لم يعرف ... )) ميخوانى ، بخدا سوگند كه بخاطر اين حديث نيامده اى بلكه از ترس چوبه
دارى كه عبدالله بن زبير بالاى آنست آمده اى .
مدرك
الكنى و الالقاب تاليف حاج شيخ عباس قمىعبدالله بن عمر بن خطاب سه سال بعد از بعثت پيغمبر در مكه متولد شد، گويند كه پيش از پدرش به مدينهمهاجرت نمود، وى شخصى ضعيف النفس و عوامفريب بود، به اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت نكرد ولى به
يزيد بيعت كرد و موقعى كه اهل مدينه بيعت يزيد را شكستند او نشكست ، بالاخره در سال 73 يا 74 هجرى از
دنيا رفت .
149 - همسران رسول خدا را جواب كرد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْچون عثمانه ماهيانه زنان رسول اكرم را از آن مقداريكه عمر ميداد كسر كرد عايشه و حفصه پيش او رفته ودرخواست كردند كه شهريه ايشان را مانند زمان عمر بدهد، گفت : نزد من براى شما چيزى نيست ، گفتند: پس
ارثيه ما را از رسول خدا بده .عثمان كه تكيه كرده بود و على بن ابيطالب هم نزد او بود، برخاست و نشست و گفت : مگر شما نبوديد كه به
همراهى يك عرب كه با بول خود تطهير ميكرد بنام مالك بن حويرث شهادت داديد كه پيغمبر فرمود: (( نحن
معاشر الانبياء لا نورث ما تركناه صدقه )) اگر شهادت شما حق بود من شهادت شما را در حق خودتان قبول و