20 - لياقت خلافت اسلامى
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْعمر ميگفت : خلافت بايد در اهل بدر (كسانيكه در جنگ بدر شركت كرده بودند) باشد مادامى كه از ايشان كسىهست ، و اگر اهل بدر نباشد در اهل احد باشد مادامى كه از ايشان كسى هست ، شخص طليق و طليق زاده و
آنهائى كه پس از فتح مكه مسلمان شده اند حق خلافت ندارند.
مدرك
اسد الغابه ج 4 ص 487.طليق به كسانى از اهل مكه گفته ميشود كه موقع فتح مكه كافر بودند رسول اكرم آنها را نكشت و اسير نكرد،فرمود: (( اذهبوا انتم الطقاء )) از ان جمله ابوسفيان معاويه بود كه بعدها خلافت اسلامى را با وجود
اهل بدر و احد غضب نمود.
21 - على متكبر نيست
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْعلى عيه السلام در مسجد نزد عمر بن خطاب نشسته بو، چون برخاست و رفت ، يكى از حاضران ، آن حضرت را بهتكبر و خودپسندى نسبت داد، عمر گفت : براى كسى كه مثل او باشد حق و رواست كه فخر كند، بخدا سوگند اگر
شمشير او نبود ستون اسلام برپا نميايستاد، او از همه امت به قضاوت داناتر و داراى سابقه درخشان و
شرافت است ، آن شخص گفت : پس چرا او را بخلافت انتخاب نكرديد؟! عمر گفت : بخاطر اينكه جوان بود، و
فرزندان عبدالمطلب (خويشاوندانش ) را زياده دوست ميدارد.
مدرك
شرح نهج البلاغه ج 12 ص 82.خود پيغمبر در اول بعثت جوان بود، حضرت يحيى و حضرت عيسى جوان ، بلكه بچه بودند به نبوت رسيدند،عثمان به تدبير عمر خليفه شد بنى اميه را بر گرده مسلمانان سوار نمود.
22 - بر قضاوت اعتراض داشت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْمردى از على عليه السلام به عمر بن خطاب شكايت كرد، على در مجلس حاضر بود، عمر گفت : يا اباالحسنبرخيز در كنار خصم خود بنشين ، حضرت برخاست كنار مدعى نشست و از خو دفاع كرد، چون محاكمه پايان يافت
على بجاى خود برگشت در حالى كه ناراحتى از قيافه اش نمايان بود.عمر گفت : يا اباالحسن چرا ناراحت شدى ؟ مگر قضاوت من خوب نبود؟ فرمود: بلى ، چون مرا نزد خصم من با
كنيه خطاب كردى ، چرا نگفتى : يا على برخيز؟ عمر دست در گردن على انداخت و روى او را بوسيد و گفت : پدر و
مادرم فداى شما باد، بوسيله شما خدا ما را هدايت كرد، و از تاريكى بسوى نور آورد.
مدرك
شرح نهج البلاغه ج 17 ص 65.23 - اظهار تشيع در بغداد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْدر سال 351 هجرى بدستور معزالدوله ديلمى در بغداد اين جمله ها را بديوارهاى مساجد نوشتند: لعن اللهمعاويه بن ابى سفيان و لعن الله من غضب فاطمة قد كا و من منع ان يدفن الحسن عند جده ومن نفى اباذر
الغفارى و من اخرج العباس من الشورى : خدا لعنت كند معاويه بن ابى سفيان را، و لعنت كند كسى را كه فدك
را از فاطمه عصب نمود، و كسى را، كه نگذاشت حسن (عليه السلام ) نزد جدش دفن شود، و كسى را كه ابوذر را
تبعيد كرد، و كسى را كه عباس (عموى پيغمبر) را از شورى خارج نمود.چون شب شد بعض مردم آ نوشته را محو و حك كردند، معزالاوله خواست دستور دهد كه دوباره آن جمله نوشته
شود، كه وزير مهلبى به او پيشنهاد كرد كه بجاى جمله هاى محو شده اين جمله ها نوشته شود: لعن الله
الظالمين لاب الرسول ، و در لعن به جز از معاويه از كسى نام برده نشود، معزالدوله هم پذيرفت .
مدرك
مختصر ابو الفداء، ج 1 ص 104 تاءليف عماد الدين اسماعيل بن الملك الافضل على صاحب حماة ، متوفاى 732 هجرى- المختصر فى اخبار البشر.