53 - ما درباره اين جنگ شك داريم
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْموقعى كه على عليه السلام به جنگ صفين ميرفت عده اى از اصحاب عبدالله بن مسعود خدمت حضرت آمدند وگفتند: ما هم با شما به صفين رفته كنار سپاه شما اردو زده ناظر كارهاى شما واهل شام ميشويم هر كه را
ديديم كه كار خلاف و ناروا انجام ميدهد، و يا به طرف مقابل خود ظلم ميكند بر عليه او قيام و اقدام
ميكنيم حضرت فرمود: آفرين بر شما، اين فهم دين و علم به سنت است ، هر كس به اين پيشنهاد راضى نشود خائن
و متكبر است .عده ديگر از اصحاب ابن مسعود كه (( ربيع بن خثيم )) هم از آنها بود، و تعدادشان به چهارصد نفر ميرسيد
آمدند و گفتند: يا امير المومنين ما در اين جنگ به شك افتاده ايم با اينكه در فضل و مقام تو شك نداريم
مسلمانان و مملكت اسلامى احتياج به جمعى دارد كه از مرزها محافظت كند و از هجوم دشمن دفاع نمايد، ما
را به يكى از مرزها و سرحدهاى مملكت اسلامى روانه كنيد تا با دشمنان اسلام بجنگيم ، على عليه السلام
آنها را با سرپرستى ربيع بن خثيم به سر حد رى روانه نمود، پرچم ربيع بن خثيم اولين پرچمى بود كه حضرت
على عليه السلام در كوفه برافراشت .
مدرك
شرح نهج البلاغه ج 3 ص 186.ربيع بن خثيم معروف به (( خواجه ربيع )) مدفون در دو فرسخى مشهد مقدس ، يكى از زهاد ثمانيه و از نيكانآنها و از اصحاب امير المومنين عليه السلام بو، كلمات پندآميز و حالات زاهدانه زياد از او نقل شده ،
علماء درباره او اختلاف نموده اند، اكثر علماء او را خوب دانسته اند، مرحوم ممقانى به اكثر ايرادها
جواب داده است ، بسال 61 هجرى و بقولى 63 هجرى از دنيا رفت .
54 - نماز در موقع اعدام
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْدر سال 51 هجرى چون بدستور معاويه در مرج عذرا ء خواستند مرد حق (( حجر بن عدى )) و سيزده نفر از يارانشرا بكشند حجر گفت : مهلت دهيد تا دو ركعتت نماز بخوانم ، وضوى كامل گرفت و دو ركعت طولانى با آرامى بجا
آورد، گفتند: نماز را طول دادى از ترس مرگ بود؟ گفت : هيچ وقت وضو نگرفته ام مگر اينكه بعد از آن نماز
خوانده ام و هرگز نمازى باين عجله نخوانده ام .چون جلاد آماده قتل شد لرزه باندام حجر افتاد، گفتند: از مرگ بى تابى ميكنى ؟ گفت : اگر بى تابى كنم
بجاست ، چون شمشير آخته كفن آماده و قبر كنده شده پيش روى خود مى بينم ، گفتند: گردنت را جلو بياور گفت
: براى ريختن خود كمك نميكنم .
مدرك
عيون الاخبار ابن قنيبه ج 2 ص 14.55 - على و دهقانان
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْموقعى كه على عليه السلام عازم صفين بود شهر انبار رسيد بنى خشنوشك كه دهقانان آن شهر بودند بهاستقبال حضرت آمدند از مركبهاى خود پياده شد در اطراف حضرت شروع بدويدن كردند، تعدادى قاطر هم سر
راه آماده نگهداشته بودند، پرسيد: اين چارپايان براى چيست ؟ و اين كارى كه انجام داديد براى چه بود ؟