قصه های اسلامی و تکه های تاریخی

گردآورنده: عمران علیزاده

نسخه متنی -صفحه : 80/ 47
نمايش فراداده

مولود 29 ذى الحجه سال 1321 قمرى ، متوفاى روز يكشنبه 18 محرم الحرام سال 1402 قمرى .

124 - اولين طلاق خلع در اسلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حبيبه دختر سهل ثابت ين قيس بود، چون ثابت بد شكل بود حبيبه او را پسند نكرد، خدمت رسول خدا آمد و عرض كرد: يا رسول الله من هرگز روى ديدن او را ندارم ، اگر ترس از خدا نبود تف برويش ميانداختم ، حضرت فرمود: باغى را كه بعنوان مهريه بتو داده به او برميگردانى ؟ گفت : بلى ، باغ ثابت را پس داد، حضرت ميان آندو دستور طلاق و جدائى داد، اين اولين طلاق خلع بود در اسلام .

مدرك

تفسير الميزان ج 2 ص 266.

125 - حديث ميفروخت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

نقل شده كه معاويه به سمره بن جندب صد هزار درهم داد كه نقل كند آيه (( و من الناس من يعجبك قوله فى الحياه الدنيا و يشهد الله على ما فى قلبه و هو الد الخصام )) (يعنى از مردم كسانى هستند كه سخنان آنها درباره دنيا ترا بشگفت مياورد و خدا را به آنچه در دل دارد شاهد ميگيرد در حالى كه او از سخت ترين خصومت كنندگان است .) در حق على عليه السلام نازل شده ، و آيه (( و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء وجه الله )) درباره ابن ملجم لعنه الله نازل شده ، سمره نپذيرفت ، دويست هزار داد قبول نكرد، چهار صد هزار داد قبول كرد.

مدرك

سفينه البحار ج 1 ص 656.

126 - فرماندار مدائن

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

چون سلمان فارسى به فرماندارى مدائن منصوب شد تنها سوار الاغى شده عازم مدائن گشت ، چون خبر باهل مدائن رسيد مردم براى استقبال از فرماندار جديد از شهر بيرون شدند، پس از طى مسافتى با پيرمردى الاغ سوار روبرو شدند، پرسيدند: اى شيخ امير ما را كجا ديدى ؟ پرسيد: امير شما كيست ؟ گفتند: امير ما سلمان فارسى صحابه رسول خداست ، فرمود من سلمان هستم ولى امير نيستم .

مردم به احترام او پياده شده و اسبهاى نجيب براى سوارى او پيش كشيدند، فرمود: اين الاغ براى من بهتر و موافق تر است ، چون وارد شهر شد خواستند او را به دار الاماره ببرند، فرمود: من امير نيستم كه به دارالاماره بروم ، دكانى را در بازار اجاره كرد و آنجا مشغول رسيدگى به كارهاى مردم شد، اثاثيه منزل او عبارت بود از زيرانداز و ظرف آب و عصا.

مدرك

الانوار النعاميه چاپ چهار جلدى تبريز ج 1 ص 51 تاليف سيد نعمه الله بن سيد عبدالله جزائرى ، وى بسال 1050 هجرى قمرى در ضباعيه جزائر چشم به جهان گشود، در راه تحصيل علوم متحمل مشقتهاى زياد شد، خدمت علامه محمد باقر مجلسى را در اصفهان درك نمود، شب جمعه 23 شوال سال 1112 قمرى وفات يافت .

127 - حقوق همه را بپرداز

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

سلمان به زيارت ابودرداء رفت ، زن ابودرداء را پريشان و ژوليده يافت ، گفت اينطور چرا؟ (چون شرعا زن شوهردار بايد خود را مرتب نگهدارد) زن گفت : برادرت به كارهاى دنيا توجه ندارد، سلمان نشست تا ابودرداء به منزل آمد و به سلمان خوش آمد گفت ، و برايش غذا آورد، سلمان گفت ؟: اول خودت بخور، گفت : من روزه هستم ترا بخدا تو ميل كن ، سلمان گفت : تا تو غذا نخورى من هم نميخورم .

سلمان شب را در آنجا ماند، چون شب شد ابودرداء براى عبادت برخاست ، سلمان جلو او را گرفت و گفت :

پروردگارت در ذمه تو حقى دارد و بدنت بر تو حقى دارد، و اهل و عيالت نيز بر تو حقى دارند ، گاهى روزه بگير و گاهى بخور، گاهى نمازبخوان و گاهى بخواب ، حق هر ذى حق را بجا آر، صبح ابودرداء خدمت رسول خدا