بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
امام صادق عليه السلام فرمود: مردى نزد حضرت عيسى رفت و گفت : يا روح الله من زنا كرده ام با اجراى حد الهى مرا پاك ساز، حضرت دستور داد تا مردم براى تطهير او حاضر شوند، چون مردم حاضر شدند گودالى كندند و مرد مقصر را در آن نهادند، حضرت عيسى فرمود: هر كس در ذمه اش حد الهى است نبايد به اين شخص حد بزند، مردم همه برگشتند بجز حضرت يحى و حضرت عيسى عليهماالسلام .
حضرت يحيى نزد مرد مقصر رفت و گفت : مرا موعظه كن ، گفت : نفس خود را در بدست آوردن خواسته هايش آزاد مگذار كه ترا هلاك ميكند، حضرت فرمود: باز هم بگو، گفت : هيچ گناهكارى را بر گناه او ملامت و سرزنش مكن .
مجموعه ورام ص 239.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
عثمان توسط دو غلام خود دويست دينار به ابوذر فرستاد و گفت : به او بگوئيد: عثمان ترا سلام رساند و گفت : اينها را در احتياجات خود صرف كن ، ابوذر پرسيد: آيا خليفه به ساير مسلمانها هم مانند من دويست دينار داده است ؟ گفتند: نه ، گفت : من هم يكى از مسلمانانم بر من روا ميباشد آنچه بر آنها رواست .
غلاامها گفتند: عثمان ميگوى : اين دينارها از مال خودم است ، بخدا قسم كه مال حرام به آن مخلوط نشده است ، فرمود: مرا به آنها احتياجى نيست ، چون من امروز از بى نيازترين مردم هستم ، گفتند: خدا عافيتت دهد در منزل تو چيز زياد و يا كمى كه مورد استفاده واقع شود نمى بينم ، فرمود: زيرا اين پلاس دو قرص نان هست كه چند روز بر آنها گذشته است ، من اين دينارها را چكنم ؟ بخدا قسم كه قبول نخواهم كرد تا خدا بداند كه من به هيچ چيز قادر و مالك نيستم ، و با اعتقاد بولايت على بن ابيطالب و عترت طاهرين او از بى نيازترين مردم هستم . از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: به مرد پير قبيح است كه دروغگو باشد، آنها را به عثمان برگردانيد و او را آگاه سازيد كه مرا نزد او حاجتى نيست و از او چيزى نخواهم خواست تا با پروردگارت خود ملاقات كنم و ميان من و عثمان او خودش قضاوت كند.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
امام حسن عليه السلام بدان جهت با معاويه مصالحه كرد كه از اصحابش بجان خود ترسيد: چون جمعى از ياران آن حضرت پنهانى به معاويه نامه نوشتند و اظهار اطاعت كردند و ضمانت نموده بودند كه اگر سپاه معاويه به لشگر امام نزديك شود او را گرفته و تحويل معاويه دهند، لذا امام بجز از عده معدودى از خواص شيعه به هيچ كس اعتماد نداشت و از طرفى معاويه صلحنامه اى نوشته همراه نامه هاى اصحاب پيش امام فرستاد، امام ناچار شده و به صلح تن در داد.
المجالس السنيه ج 5 ص 203 تاليف سيد محسن امين عاملى .
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
در مقاتل الطالبيين است كه امام حسن عليه السلام با جمعى جلو منزل خود نشسته بود كه سفيان بن ليلى از آنجا ميگذشت ، گفت :
(( السلام عليك يا مذل المومنين )) حضرت فرمود: (( عليك السلام )) يا سفيان از مركب فرود آى ، سفيان پياده شد و پاى شتر را بست و نشست ، امام فرمود: آن چه بود گفتى اى سفيان ؟ گفت : گفتم السلام عليك يا مذل المومنين ، فرمود: چرا اين سخن را بزبان راندى ؟ گفت : پدر و مادرم فدايت باد بخدا سوكند ما را ذليل كردى با اين ظالم مصالحه نموده و كار امت را بدست پسر هند جگر خوار سپردى در صورتيكه صد هزار مرد شمشير زن حاضر بودند پيش تو كشته شوند و خدا امر مردم را بر تو جمع كند.