قصه های اسلامی و تکه های تاریخی

گردآورنده: عمران علیزاده

نسخه متنی -صفحه : 80/ 10
نمايش فراداده

شد و در قتل عثمان شركت داشت ، بعد در سپاه على عليه السلام بود و حضرت او را با عدى بن حاتم براى دعوت پيش معاويه فرستاد، سپس به خوارج ملحق شد، در حركت امام حسين عليه السلام از كسانى بود كه به آن حضرت نامه دعوت نوشتند، در كربلا جزو سپاه عمر سعد بود، در زمان مختار از خونخواهان امام و رئيس ‍ كوفه بود سپس در ميان قاتلان مختار بود بالاخره در حدود سال هشتاد هجرى از دنيا رفت .

عمار بن ياسر از بزرگان اصحاب رسول خدا و از معذبين در راه اسلام بود، در غزوات رسول اكرم شركت داشت ، با مسلمانان به حبشه مهاجرت كرد و از آنجا به مدينه مهاجرت نمود، وى از كسانى بود كه به كارهاى ناهنجار عثمان اعتراض كردند، داراى فضائل زياده از حد حصر است از اول به امير المومنين عليه السلام علاقه داشت حتى در زمان رسول خدا از على عليه السلام جدا نميشد پس از رحلت نبوى ، ملازم آن بزرگوار شد، در جنگ صفين بيارى آن حضرت برخاست تا آنكه در ماه ربيع الاخر سال 37 هجرى در سن 94سالگى در آن جنگ شهيد شد.

16 - خوش رقصى نمود

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

على بن اصمع جدا معروف در محلى از بصره (( سفوان )) دزدى كرد، او را گرفته پيش على عليه السلام بردند، حضرت ، شاهد خواست ، چون شهود حاضر شده و شهادت دادند حضرت امر كرد چهار انگشت دست راستش ‍ را بريدند، پرسيدند چرا دستش را از مچ نبريدى ؟ فرمود: سبحان الله اگر مچ بريده ميشد موقع از جا برخاستن به چه تكيه ميكرد؟ چگونه نماز ميخواند؟ چگونه غذا ميخورد؟

چون حجاج بن يوسف والى بصره شد على بن اصمع نزد او رفت و گفت : اى امير پدرم بر من عاق شده مرا على ناميده ! تو اين ستم را از من برطرف ساز و نام ديگرى برايم بگذار!! حجاج گفت : براى تقرب ، خوب وسيله پيدا كرده اى ، ترا متصدى بامهاى دار الاماره نموده و هر روز برايت دو دانگ فلوس ، مزد معين نمودم ، اگر از آن مقدار تجاوز كنى دستور ميدهم آنچه را كه على بن ابيطالب از دستت باقى گذاشته است مى برند.

مدرك

الكنى و الالقاب ج 2 ص 34 تاءليف حاج شيخ عباس قمى .

(( اين جريان باعث عداوت اين خاندان با امير المومنين عليه السلام شد، اصمعى معروف (عبدالملك بن قريب ) نواده على بن اصمع از على عليه السلام منحرف بود، ابوالعيناء گويد: در تشييع جنازه اصمعى بوديم كه ابو قلابه شاعر (حبيش بن عبدالرحمن ) اين دو بيت را كه درباره اصمعى گفته بود برايم خواند:


  • لعن الله اعظما حملوها اعظما يبغض النبى و اهل البيت و الطيبين و الطيبات

  • نحو دار البلى على خشبات و الطيبين و الطيبات و الطيبين و الطيبات

حجاج بن يوسف ثقفى يكى از سفاكان و جنايتكاران تاريخ است كه اكثر لذت او در ريختن خونها بود، بيست سال امارت نمود، اشخاصى را كه بوسيله او به بقتل رسيدند تعداد نمودند غير از آنهائى كه در جنگها كشته شدند يكصد و بيست هزار نفر بودند كه شانزده هزار زن محبوس ميكرد، غذاى آنها نانى بود از آرد جو مخلوط با نمك و خاكستر، بالاخره در سن 54 سالگى بسال 5 )) در شهر واسط از دنيا رفت .

17 - صوفى ريش پرست

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در بغداد در خانقاه و كاروانسرائى شيخى از صوفيها بود كه ريش بسار بزرگى داشت و به آن علاقمند بود، غالب اوقات مشغول خدمت بريش خود ميشد: روغن ميماليد، شانه ميكرد، شبها براى اينكه درهم و پريشان نشود موقع خواب آنرا به كيسه اى ميكرد.

شبى شيخ در خواب بود كه يكى از مريدان برخاست و به ريش شيخ حمله برده از اين گوش تا آن گوش درو كرد، صبح كه شيخ از خواب برخاست و ريش خود را بباد رفته ديد شكايت پيش رئيس خانقاه برد، رئيس صوفيها را جمع كرد و از قهرمان اين كار پرس جو كرد مريد دروگر گفت : من بودم كه ريش حضرت شيخ را درو كردم ، چون ديدم اين محاسن براى شيخ بتى شده است كه آنرا عبادت ميكند، لذا از باب نهى از منكر آنرا از بين بردم تا شيخ