است و هردو آيه يك مطلب را مطرح مى كنند، ولى اينكه كار محافظان درآن آيه نوشتن اعمال ذكر شده ، دليل نمى شود كه دراين آيه نيز مراد از محافظان ، هـمـانـهـا بـاشـد، بـا تـوجـه بـه ايـنكه جمله آخر آيه (تا زمانيكه مرگ شما بيايد) ظاهر است دراينكه آنها تا زمان رسيدن موت واجل حافظ و نگهدارنده انسان از بلا هستند. (101)
(وَاِذا رَاءَيـْتَ الَّذيـنَ يـَخُوضُونَ فى اياتِنا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى يَخُوضُوا فى حَديثٍ غَيْرِهِ وَاِمّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ)(انعام ، 68).
وچـون بـبـينى كه درآيات ما از روى عناد گفتگو مى كنند، از آنها رو گردان تا به سخنى جزآن پردازند واگر شيطان تو را به فراموشى افكند، چون به يادت آمد با آن مردم ستمكار منشين .
هـمنشينى با كسانى كه در پى ايراد واشكال در آيات الهى هستند تا بهانه كرده و آيات را به تمسخر گيرند، نتايج و عواقب بدى دارد از جمله :
الف ـ اتلاف وقت ؛ انسان از نظر عقل و شرع موظّف است از نيروها و استعدادهاى مادى و معنوى كه خـداونـد دراخـتـيـارش گـذاشـتـه اسـت درجـهـت رشـد و تـكـامـل خـود بـه بـهـتـريـن شكل استفاده نموده واوقات خود راباكارهاى بيهوده و لغو، تلف نكند.
ب ـ تاثير منفى در روح ؛ انسان موجود اجتماعى است وناچار است با مردم ، ارتباط داشته باشد. در نـتـيـجه ارتباط، اخلاق ورفتار ديگران در او تاءثير مى گذارد،از اين رو، انسان موظّف است بـا افـرادى رابـطـه بـرقـرار سـازد كـه او را درجـهـت نيل به اهداف الهى ـ انسانى اش يارى كنند و از ارتباط با منحرفانى كه تاثير پذير نيستند اجتناب كند.
درروايتى چنين آمده است :
(جانِبُوا الاَْشْرارَ وَجالِسُوا الاَْخْيارَ) (102) ازافراد بد دورى كنيد و همنشين نيكان باشيد سعدى نيز گويد:
ج ـ تـشـويـق آنان ؛ همنشينى با عيبجويان آنان رادر كار خود تشويق مى كند چون براى متاع خود بـازار و مـشـتـرى يـافـتـه انـد وما با همنشينى با آنان درحقيقت آنان راتشويق به طرح ايرادهاى نابجا مى كنيم .
د ـ رسـمـيـت دادن بـه آنـهـا؛ يكى ديگر از ضررهاى همنشينى با عيب جويان در دين اين است كه آن حالت خصومت وتنفرى كه مسلمانان نسبت به آنها دارند، بتدريج از بين رفته و به عنوان افراد قابل تحمّل در مى آيند و دشمنى با آنان رنگ مى بازد و اين براى آنها پيروزى بزرگى است .
در طـول تـاريخ ، هرگاه پيامبرى از جانب خداوند برانگيخته مى شد، گروهى كه تا آن وقت از جـهـل وگـمـراهى مردم سوء استفاده كرده بودند، پرچم مخالفت بر مى افراشتند و بصورتهاى مـخـتـلف در راه گـسترش دين ، سنگ اندازى مى كردند. يكى از صورتهاى مخالفت آنان با دين ، خـرده گـيـرى بـرآيات الهى و استهزاى آن بود تا مؤ منان را از ايمانشان دلسرد كنند. آنان با اسـتـدلال و بـرهـان بـه جـنـگ ديـن نـمـى آمـدنـد تـا بـتـوان بـا استدلال با آنها مبارزه كرد، بلكه مى كوشيدند تا با جوسازى ، ريشخند واستهزاى آيات الهى ، از رونق دين بكاهند.
قـرآن بـه مـسـلمـانـان دسـتـور مـى دهـد كـه از حـضـور در مـجـالس و مـحـافـل آنان خوددارى كنيد و به اين صورت باآنها مبارزه نماييد، چون هدف آنها از اين استهزا، دلسـرد كـردن شـماست و وقتى كه