مستشرقان قرآن را نه حاصل وحى الهى، بلكه با ساده انگارى، اين عامل هدايت ابدى را نتيجه وحى نفسانى، تأثير از انفعالات عاطفى، در اثر خواب، تجربه ذهنى، كهانت، صرع و هيسترى معرفى كرده اند.(9) پرداختن به مسئله وحى در آثار انديشمندان اسلامى متأخر، كوششى است براى ارائه تصويرى درست از اين امر در پاسخ به اشكال هاى عنوان شده. كتاب وحى در اسلام، نوشته علامه طباطبائى، نمونه اى از اين تلاش ها است.
آنان قرآن را با توجه به آن چه گفته شد، دستاوردى بشرى معرفى كرده، از طرق مختلف بر اين گفته ناصواب استدلال مى كنند:
1. با تأكيد بر تأثّر قرآن از مكان، زمان، اقتصاد و مظاهر حيات و تفكر آن روز جزيرة العرب، قرآن را انعكاسى از جامعه آن روز معرفى كرده اند(10) كه از مذاهب حنيف، وثنى، صائبه، زرتشتى، هندانى، نصرانى و يهوديِ موجود آن زمان، برگرفته شده است.(11) در مورد اقتباس آن از دين يهود و نصرانى، با غرض ورزيِ تمام گفته شده كه محمد نتوانست نصرانيت را درك كند و از همين جهت بود كه صورت تحريف شده اى از مسيحيت را به نام دين خود براى عرب آورد.(12)
مستشرقى، هدف از طرح اين ديدگاه را چنين توضيح مى دهد:
بايد كتاب مسلمانان را استخدام كنيم؛ زيرا بهترين سلاح عليه اسلام است و به وسيله آن مى توانيم ريشه اسلام را از بيخ برآوريم. ما بايد به مسلمانان بفهمانيم كه مطالب صحيح قرآن مطلب تازه اى نيست و مطالب جديد آن صحيح نيست.(13)
الشعر الجاهلى، نوشته طه حسين، ترجمانى از همين نگرش است. او مى گويد:
اگر مايل به مطالعه زندگى دوران جاهليت هستى براى اين كار به امرئ القيس و نابغه مراجعه نكن؛ چراكه من در صحت آن چه به آنها نسبت داده شده، مطمئن نيستم. راه ديگرى را پيش بگير و در متنى به مطالعه آن بپرداز كه در صحت آن هيچ ترديدى وجود ندارد. براى مطالعه آن به قرآن مراجعه كن كه قرآن گوياترين آيينه دوران جاهليت است.(14)
همو در جاى ديگر مى نويسد:
آسان، بلكه ممكن نيست كه بپذيريم تمام قرآن براى اعراب جديد بوده است كه اگر چنين مى بود نه آن را مى فهميدند، نه درك مى كردند و نه گروهى ايمان مى آوردند و نه گروهى ديگر به مقابله و مناقشه با آن مى پرداختند.(15)
ساده انديشان بعدها چنين سخنانى را پذيرفتند و كتاب هاى مختلفى درباره بازتاب جامعه آن روز عرب در قرآن نوشته شد بى آن كه به نتيجه آن، يعنى بشرى بودن قرآن ملتزم باشند.
2. آنان وثاقت نص قرآن را زير سؤال بردند و مستندشان چيزى جز برخى مندرجات منابع اسلامى نبود. آنان به رواياتى كه بر وقوع تحريف و زيادى و كمى در آيات قرآن، دلالت دارند و نيز رواياتى از اهل سنت كه از وجود منسوخ التلاوة حكايت مى كنند، استفاده مى نمودند.(16)
بحث هاى مستشرقان نشان داد كه چگونه يك چنين مستمسك هايى، كه در ميان شيعه و اهل سنت وجود داشته است، موجب ايجاد شبهه در اعتبار و وثاقت قرآن مى شود. اگرچه پيش از اين نيز در اين عقايد، اختلاف نظر وجود داشت، اما اين مباحث موجب شد تا آثارى چند درباره روايات تحريف، نوشته شود و با ارزيابيِ آنها از حيث متن و سند، عدم درستيِ آنها اثبات گردد. البيان آيت اللّه خوئى نمونه اى از اين آثار است.
3. قرآن وحى الهى است كه اعجاز نشانه صدق آن مى باشد. نفى اعجاز از قرآن و ايراد بر آن از حيث فصاحت و بلاغت، بازتابى گسترده در جامعه اسلامى پديد آورد و به تأليف كتاب هاى متعدد درباره اثبات معجزه جاودانه اسلام، يعنى قرآن انجاميد. اعجاز از جمله مهم ترين بحث هايى است كه سبك هاى تفسيريِ جديد، يعنى سبك ادبى و علمى به آن مى پردازند.(17)
به رغم بحث هاى مفصل گذشتگان درباره اين موضوع، كتاب هاى علوم قرآنى همچنان نياز به پرداختن به آن را احساس مى كنند و سخنان گذشتگان را درباره آن كافى نمى دانند. اين غير از تك نگارى هايى است كه مستقلاً در اين باره تدوين شده است.