همچنان كتاب مستقلى با عنوان نفحات الاعجاز فى رد حسن الايجاز، به قلم آيت اللّه خوئى درباره اين
موضوع نگاشته شده است. مرحوم بلاغى نيز در مقدمه آلاء الرحمن به اين موضوع پرداخته است.4. تأكيد بر عدم انسجام(18) در قرآن، ادعاى ديگرى بود كه مستشرقان در استدلال به بشرى بودن قرآن بدان
تمسك جسته اند. نظريه وحدت موضوعيِ سور قرآن را مفسران و قرآن شناسان در مقابل اين ادعا برگزيدند.اگرچه از گذشتگان نيز عده اى از جمله، شاطبى و ولى الدين مولوى به نقل از سيوطى قائل به آن بودند، اما
شايد آن چه موجب شد تا اكثريت مفسران اين دوره، در تفسير، آن را به صورت اصلى مسلّم مورد بحث قرار
دادند اين امر باشد.(19)مؤلف كتاب منهج المدرسة العقلية الحديثة فى التفسير يكى از ويژگى هايى كه براى مكتب تفسيريِ عقلى،
كه در زمان هاى اخير به منصه ظهور رسيده، برمى شمارد، اعتقاد جازمانه آنها به وحدت موضوعى در سور
قرآن است. از نظر او آن چه آنها را به اختيار اين قول، كه پيش از اين هم مورد اختلاف بوده است،
كشانيده، كوشش آنها براى مقابله با مستشرقان و بى اثر كردن تزوير آنها بوده است كه قرآن را از اين
جهت مورد حمله قرار مى دادند.(20)همچنين سخن آنها مبنى بر زائد بودن حروف و كلمات در قرآن،(21) به اتخاذ موضع مخالف در غالب تفاسير
انجاميد و تلاش شد تا تفاوت كلمات مترادف و داستان هاى مشابه، كه در برخى آيات به كار رفته است، بهتر
درك شود و توضيحى عقل پسند نيز براى آن آورده شود.(22)
ج) سنت و آراى گذشتگان
نزد اهل سنت چنين مشهور بود كه حديث با وقفه اى حدوداً صد ساله از زمان معصوم به رشته تحرير درآمده است. مستشرقان كه هيچ گونه پايبندى به مسلّمات و مقدسات اسلام نداشتند بر اين اساس، شديداً به اصالت
حديث از حيث اتصال به معصوم انتقاد كردند.از سوى ديگر، باور اهل سنت درباره صحابه مبنى بر اين كه
اصحابى كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم موجب شده بود تا با احتياط بسيار با اين گروه برخورد كنند و
از كژى ها و كاستى هاى آنان چشم بپوشند و در نتيجه:1. در مقام راويِ حديث، از جرح و تعديل آنها بپرهيزند و وثاقت آنان را مبنا قرار دهند. همين امر، راه
يافتن احاديث ضعيف، مجهول و اسرائيليات را به حوزه سنت موجب شد.2. از سوى ديگر با حجيتى كه مستقلاً(23) براى گفتار و كردار صحابه و در كنار آنها، اعتبارى كه براى
گذشتگان قائل بودند، راه يافتن برداشت هاى محدود آنان و اظهار نظرهايشان را كه از دانش عصر خودشان
حكايت مى كرد، به حوزه مباحث دينى موجب شد. خلل و ضعفى كه از اين طريق، تفسير، حديث و كلام را
دربرگرفته بود، بهترين دست مايه را براى مستشرقان براى انتقاد از اسلام فراهم آورد.مستشرقان در بحث از مصادر اسلام، تفكرات و برداشت هاى مسلمانان را به رغم اختلاف مذاهب و تنوع
مكاتبشان، همرديف قرآن و سنت قرار مى دهند؛(24) اما درواقع تنها يك منبع باقى مى گذارند؛ يعنى با
تأكيد بر وقفه صد ساله در ضبط آن، حديث را تنها، برداشت مسلمانان معرفى مى كنند. گلد زيهر، مستشرق
معروف، حديث را مجموعه اى ساخته سه قرن اول هجرت و نه گفتار حضرت رسول صلوات اللّه عليه وآله وسلم
معرفى مى كند.(25)از سوى ديگر، قرآن را نيز درتفسير متجلى مى دانستند: تفسير مأثور با اساس قرار دادن نقل، در حكم همان
حديث است.(26) تفسير قرآن به رأى يا به آراى گذشتگان نيز، خود مؤيدى براى ديدگاه آنان تلقى مى شود كه
اصل و مبنا تنها، تفكر و برداشت هاى مسلمانان است. و اسلامى كه بر اين پايه تصوير مى شود بسيار مغشوش،
آميخته با خرافات و در تضاد با اخلاق و علم و عقل است.به عنوان نمونه، تمسك مستشرقان به دسته اى از
روايات كه درباره گفتار و رفتار نبى اكرم ساحت مباركش از آن مبرا است در مورد زنان آمده، به ويژه
آنها كه درباره عايشه است، به اين قول موهوم انجاميد كه رسول معظم اسلام به شهوتران بودن و تمايل
شديد به زنان متهم است.(27)داستان ساختگيِ غرانيق، نمونه اى ديگر از چگونگيِ بهره بردن مستشرقان از كاستى ها براى مخدوش
نماياندن چهره اسلام است.