قرآن و يافته ها و نظريات علمى، در اين سه مورد: آسمان هاى هفت گانه، خلقت انسانى اولى و رجم شياطين
به وسيله شهاب ها، شيوه هاى متفاوتى را درپيش گرفته است كه به رغم اختلافشان از يك جهت، متفق هستند.او در هر سه مورد، پيامد كلامى و نتيجه گيريِ تربيتيِ آنها را بزرگ شمرده، بر آن تأكيد مى كند و آن را
غرض والاتر و هدف بهتر در مقايسه بامطالب علميِ آن معرفى مى كند. اين نگرش، اگرچه فى حد نفسه اشكالى
ندارد و چه بسا بسيار هم به جا باشد، اما سخنى است كه با روش تفسيريِ مفسرانى چون صاحب الميزان و
المنار متناسب است، نه روش مفسرى چون طنطاوى كه حتى آياتى از قرآن را كه درباره طبيعت نيست، بر يك
مطلب علمى حمل مى كند. اكنون چگونه است كه در اين موارد كه آيه قرآن، در بيان يك پديده طبيعى صراحت
دارد، آن را تأويل كرده يا بر جنبه كلاميِ آن تأكيد مى ورزد؟
روش بيان قرآن
از نظر صاحب جواهر، قرآن معارف علمى را چگونه بيان مى كند؟اين موضوع ديگرى است كه بحث از آن شايستهمى نمايد.در بررسى يى كه به اين منظور صورت گرفت، به مواردى، اگرچه اندك، اما درخور طرح برخورديم. قرآن در
بيان معارف خود به گونه اى سخن مى گويد كه براى عقل ها قابل پذيرش و براى نفوس قابل فهم باشد؛ بر همين
اساس نيز در چنين مواردى:
الف) قرآن به اجمال سخن گفته است
طنطاوى در بحث از خلقت آدم و حوا آورده است كه قرآن اين مطلب را به اجمال مطرح كرده تا عقل ها آن را بپذيرند و نفوس آن را بفهمند. و به تفصيل پرداختن به آن برعهده كتاب
هاى آسمانى نيست.(98)
ب) قرآن بر مبناى همان عقايد متداول در بين مردمان، آيات را آورده است
همان طور كه قبلاً گذشت، او درباره آسمان هاى هفت گانه، معتقد است كه عدد هفت، در زمان نزول قرآن از اهميت خاصى برخوردار بوده
است. به همين دليل، قرآن كه براساس لهجه شناخته شده بين مردم نازل گرديده، در تعابيرش از آن استفاده
كرده است.او مى گويد:خداوند در آياتش به آفرينش تنها هفت آسمان اشاره كرد و بقيه را واگذارد تا خود
مردم دريابند؛ زيرا خداوند تنها مطالبى را باز مى گويد كه بتوان آن را دريافت.(99)او خلقت آسمان ها و زمين را، كه قرآن تحقق آن را در مدت شش روز معين كرده، عقيده متداول بين مردم و
مشخصاً يهود و نصارى مى داند كه قرآن همين باور عمومى را منعكس ساخته است.(100)همچنين تعبير كردن از نطفه با واژه ميت را در آيه: تخرج الحى من الميت(101)يك نگرش غيرعلمى و سطحى مى
داند، زيرا به ظاهر، انسان زنده از نطفه مرده به وجود مى آيد.(102)
ج) قرآن در انتخاب پديده ها براى اشاره به آنها،مخاطبان خود را،كه اعراب صحرا نشين بوده اند،مدنظرقرار داده است
خداوند در سوره غاشيه، مردم را به نظر كردن به شتر فراخوانده است. او علت ذكر نام شتررا در آيه از ميان همه حيوانات صرفاً آوردن يك نمونه مى داند. شتر مركب صحرا است.عرب برآن سوار مى شود
و بارش را با آن حمل مى كند. خداوند از آن نام برده است چون متناسب با زندگيِ اعراب بوده است. اگر قرآن
بر يك فرد هندى نازل شده بود، مردم را به دقت كردن در آفرينش فيل دعوت مى نمود.(103)
د) شيوه اى كه قرآن كريم در بيان برخى مطالب در پيش مى گيرد
به گونه اى است كه ايجاد شك كند تا بدين وسيله، مخاطبان خود را به تعقل و تدبر وادارد. در واقع از نظر او قرآن نه تنها به تفكر دعوت كرده است،
بلكه زمينه آن را نيز فراهم آورده است.او در بحثى كه درباره معنا و مراد از ايام در كلام خداوند دارد، به كار رفتن آن را در قرآن براى
گشودن درهاى عقل به روى بحث مى داند. و اين را از اهداف اديان برمى شمارد كه ترديد بيافرينند؛ چون
ترديد، منشأ تحقيق، و تحقيق به وجود آورنده حكمت و فلسفه است كه به ظهور نوابغ در بين ملت مى
انجامد.(104)او يكى از علل وجود متشابهات را در قرآن همين زمينه سازى براى رشد عقل و انديشه دانسته
است.(105) هم او در بحثى كه درباره آسمان هاى هفت گانه دارد، سؤالى را از زبان دوستش مطرح كرده كه مى
پرسد:چرا خداوند از هفت آسمان نام مى برد، در حالى كه بشر، تنها يكى را مى بيند.آن گاه پاسخ مى دهد: