آيد، آن شيوه تفكرى است كه بر اصول منطقى مبتنى باشد.(20)ايشان در پاسخ كسانى كه مى گويند:اين اصول
منطقى، با هدف بستن در خانه اهل بيت و يا منصرف كردن مردم از پيرويِ كتاب و حديث ترويج شده است و يا
گفته بعضى ديگر كه راه هاى عقلى چه بسا به چيزهايى كه با صريح قرآن و روايات مخالفت دارد، منتهى مى
شود؛ چنان چه آراى بسيارى از فلاسفه چنين است به دفاع از اين نحوه تفكر مى پردازد.ايشان پرسش ديگرى
را از جانب مخالفان مطرح مى كند:هرچه مورد نياز ارواح بشرى است، همه در قرآن و اخبار اهل بيت مخزون
و نهفته است. پس چه نيازى به پس مانده غذاى كفار و بى دينان داريم؟و در پاسخ به اين تصور حاكم بر
اذهان عموم دينداران مى نويسد:... محتاج نبودن قرآن و احاديث و بى نيازيِ آن دو از ضميمه هاى ديگر، مطلبى است و محتاج نبودن كسى كه
تمسك به قرآن و احاديث مى جويد و مى خواهد آن دو را فرابگيرد، مطلبى ديگر. قرآن و احاديث، تمام
احتياجات بشرى را بيان مى كنند؛ اما كسانى كه مى خواهند مطالب قرآن و حديث را فراگيرند، براى درك
صحيح خود احتياج به يك روش استدلال صحيح دارند ... (و نيز) قرآن و حديث، خود به كار بردن راه هاى عقل
صحيح را كه حتماً همان مقدمات بديهى و مبتنى بر بديهيات است تجويز نموده، مردم را به طرف آنها دعوت
مى كند.سپس مى افزايد:حق هر كجا كه يافت شود و از هر محل گرفته شود حق است و ايمان وكفر و ياتقوا و
فسق دارنده آن تأثيرى ندارد ... و اعراض كردن از حق به خاطر كينه از حامل آن، همان عصبيت جاهليت است كه
خداوند در كتاب عزيزش و به زبان پيامبرانش مذمت نموده و اهل آن را نكوهش فرموده است.(21)علامه اشكال ديگرى را كه به تفكر منطقى وارد شده، مطرح مى كند كه حاصلش اين است: ما دو راه داريم:يكى
منطقى و ديگرى تذكرى، كه با پيرويِ شرع پيدا مى شود. و اين دو راه در رساندن به واقع مساوى اند و يا
راه تذكر افضل بوده، به رساندن دايمى سزاوارتر است؛ زيرا با فرمايشات معصومين موافق است؛ به خلاف
راه منطق و عقل، كه خطر بزرگى دارد و آن افتادن دايمى يا اغلبى به غلط وخلاف واقع است.علامه اين استدلال را نمى پذيرد و مى گويد:... احاطه به تمام مطالب قرآن و احاديث و رموز و اسرار زياد آنها با آن وسعت عجيب آن، جز براى اندك و
بسيار اندكى از مردم، كه متوغل در تدبر و تفكر معارف دينى بوده، به تمام احكام فردى و اجتماعى و
اعتقادى، اصلى و فرعى آن و... ميسر نخواهد بود. و اين محال است كه انسان مجهز به يك جهاز تكوينى، براى
كارهاى بيرون از حد قدرتش شود و يا شرعاً او را به مافوق طاقتش مكلّف سازند.بنابراين، تنها چيزى كه
بر مردم لازم است اين است كه مقاصد دين را با همان روش معمول خودشان، كه در زندگيِ فردى و اجتماعى شان
به كار مى برند كه همان ترتيب معلومات براى رسيدن به مجهولات است، درك نموده و بفهمند. معلومات شرعى
نيز از جمله همان معلومات است؛ زيرا بر صدق و راستيِ آنها برهان گواهى مى دهد.(22)درواقع از اين سخنان مى توان دريافت كه علامه تفكر منطقى را در تفسير قرآن معتبر مى شمارد. و مهم تر
از اين، آن كه در عين حال، خطاپذيرى آن را نيز انكار نمى كند. پذيرش اين مبنا كه خطاپذيرى، بى آن كه
درخور سرزنش تلقى شود، از لوازم بشرى بودن است و برائت از هر عيب و نقصان، تنهإ؛هه مخصوص خداوند
است، حاصل تغيير نگرش انديشمندان به انسان و جايگاه و ارزش او در جهان و در قياس با خداوند بى بديل و
كمال على الاطلاق است.
تفسير به رأى
در روايات متعددى به نقل از فريقين،(23) تفسير به رأى، به شدت محكوم شده است. عده اى با معرفى كردنتفسيرعقلى، به عنوان مصداقى براى تفسير به رأى از حصر تفسير قرآن به تفسير مأثور جانبدارى مى كنند.بررسيِ اين بحث، مى تواند در تبيين جايگاه عقل در درك وحى مفيد واقع شود.علامه طباطبائى، اين چنين نتيجه گيرى از روايات را در نهى تفسير به رأى، مبنى بر حصر تفسير در مأثور
و پرهيز از تفسير عقلى، رد كرده، مى فرمايد:... معلوم مى شود كه نهى از مطلق اجتهاد در تفسير قرآن نفرموده تا بالملازمه دلالت بر سخن اخبارى ها ...كند. چگونه كلام اخبارى ها را در اين جهت قبول كنيم با اين كه در آيات بسيارى قرآن را به اين كه عربى
مبين و روشن است معرفى كرده و به تدبر و تفكر در آن امر فرموده است.