عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
و اگر
يسألونك عن الأهلة پاسخ نداده و تنها به فايده شرعى آن اشاره كرده، از آن رو بوده كه دانش آن روز
بشر، نه تواناييِ ذاتيِ عقل، از درك آن ناتوان بوده است؛ همان گونه كه خود سيد قطب نيز پاسخ ندادن
قرآن را به اين سؤال به دليل عدم آمادگيِ بشر براى پذيرش آن دانسته است.(51)اما اين كه همه اين موارد
را غيب بناميم، از تفكر در آن نهى كنيم، پرداختن به آن را خارج از تواناييِ عقل و بى فايده بدانيم،
درست به نظر نمى آيد،(52) به ويژه آن كه باور سيد قطب براين است كه قرآن درمورد طبيعت به تفصيل و به طور
جزئى سخن نگتفه است؛
چراكه طبيعت، مجال عقل است و تواناييِ تكوينى آن را دارد كه از عهده اش برآيد.(53)اگرچه پيش از اين، مواردى از موضوعات علمى را ارائه داديم كه سيد قطب آنها را از جمله امور غيبى
معرفى مى كند، اما در اين جا نيز به چند نمونه اشاره مى كنيم.او مى گويد:عقيده توحيد اسلامى، مجالى
براى تصور بشر از ذات خداوند سبحان و چگونگى هاى او باقى نمى گذارد.سپس در كنار آن، به موارد ديگر
اشاره مى كند و مى گويد:پرسش هايى از اين قبيل كه خداوند چگونه آسمان ها و زمين را آفريد؟چگونه بر
عرش استقرار يافت؟عرشى كه خداوند سبحان بر آن استقرار يافت، چگونه است؟پرسش هايى لغو و بيهوده اند
كه پاسخ به آنها نيز لغو است. او ايام هفت گانه را هم كه طى آن، خداوند، آسمان ها و زمين را آفريد، از
امور غيبى مى شمارد كه هيچ انسان وهيچ مخلوقى از مخلوقات الهى شاهد آن نبوده است.(54)اما بايد گفت كه بسيار تفاوت است بين آن كه از دادن حكم قطعى درباره آفرينش جهان و ايام آن نهى كنيم و
اين كه اصلاً تحقيق ومطالعه درباره آن و كوشش در جهت شناخت بهتر آن را مردود شماريم.سيد در تفسير واقعه خلقت آدم نيز همين شيوه را درپيش مى گيرد.در تفسير آيه:
اذ قال ربك للملائكة(55)مى
پرسد:كى گفت؟كجا گفت؟و چگونه گفت؟و در پاسخ مى گويد:راهى به پاسخ گويى وجود ندارد؛ زيرا در اين
زمينه نصى كه جواب گو باشد وجود ندارد. و ما جز از طريق نص نمى توانيم اين غيب را دريابيم. او در
ادامه، مسئله خلقت آدم را از خاك با مسئله گفتگوى خداوند و ملائكه، يكى مى شمارد و چگونگيِ خلقت
انسان از گل و دميدن روح را در او، همچون مورد قبل، از امور غيبى مى داند كه از كيفيت آن بى اطلاع
بوده، به هيچ وجه راهى براى شناخت آن وجود ندارد.(56)حتى خود سيد قطب نيز اين حرمت را رعايت نكرده و نتوانسته است از اشاره به يافته هاى علم، كه در فهم
اين موارد به كمك ما مى آيند، اجتناب ورزد. او در بحث از ايام آفرينش زمين، يافته هاى علم را كمكى
براى فهم مفهوم آن مى خواند.(57)در بحث از آيات علمى، سيد علاوه بر آن كه بين انواع ناشناخته ها تفاوتى قائل نمى شود و حكم برخى را بر
برخى ديگر حمل مى نمايد، امور حقيقى را نيز از امور اعتبارى تفكيك نمى كند. او معتقد است هنگامى كه
خداوند سبحان حقيقتى را درباره هستى يا انسان يا مخلوقات ديگر يا امرى را درباره فرايض و نواهى بيان
مى كند، سخن خداوند بايد پذيرفته شود و پس از ابلاغ و درك مفهوم آن، متابعت شود.او بر همين اساس و بى
آن كه بين امور اعتبارى، نظير احكام و امور حقيقى، نظير حقايق تكوين، تفكيك قائل شود به تفسير آيه
يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فيه شفاءٌ للناس(58) مى پردازد و مى گويد:برخى از متخصصان دانش
پزشكى، اين عبارت صريح را، كه عسل درمان براى همه مردم است، شرح فنى داده اند، در حالى كه اين حقيقتى
است كه به صرف نص قرآنى ثابت مى گردد و مسلمان بايد همان گونه كه از رسول خدا رسيده است به اين حقيقت،
تنها به استناد كتاب خدا باور داشته باشد.(59)اين سخن واقعاً عجيب است كه بپذيريم بايد به نص، بدون تأمل ايمان آورد، اما آيا چنين ايمانى مى تواند
مفيد باشد و ملاك عمل قرار گيرد؟آيا ما نبايد با دقت بيش ترى در قرآن بنگريم، تفاوت هاى موضوعات
مختلف را دريابيم و به تناسب هر مورد، حكم صادر كنيم؟او در ديگر مباحث علميِ قرآن نيز همين سخنان را تكرار مى كند و مسلمانان را فرا مى خواند تا حقايق
هستى را نيز به مانند موضوعات ايمانى به صرف بيان قرآن بپذيرند و به آن يقين بياورند.(60)بايد توجه داشت كه آيا قرآن در مواردى كه از طبيعت سخن مى گويد، درصدد تقرير حقيقتى از عالم طبيعت
است يا باتوجه به اين مبنا، كه قرآن كتاب زندگى است نه علم، پديده ها و وقايع محسوس طبيعت را مبناى
استدلال بر وجود نظم و حكمت و جمال و... در جهان قرار مى دهد؟