عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم - نسخه متنی

شادی نفیسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بين اين دو حقيقت، تناقضى آشكار نمايان است.

چگونه مى توان آن را رفع كرد؟

براى حل اين مسئله،
برخوردهاى متفاوتى وجود دارد. نمى توان نظام علّى را انكار كرد؛ چراكه به قطع ارتباط بين عالم وخدا
مى انجامد، اما مى توان لزوم نظام علّيِ مادى را براى پديده هاى طبيعى يا استثناناپذيريِ آن را
انكار كرد و يا از سوى ديگر مى توان علم را به دور از حقيقت معرفى كرد. اكنون ببينيم علامه دررفع اين
مشكل چه روشى را درپيش مى گيرد.

از نظر ايشان:

الف) معجزات نيز همچون همه پديده هاى مادى، داراى عللى مادى هستند، اما آن علل از ما پنهانند. قانون
عليّت عمومى استثنا برنمى دارد كه برخى پديده هاى مادى، به عللى مستقيماً غيرمادى مستند شوند.

قانون عليّت عمومى هرگز استثنا برنمى دارد و معجزه در رديف سايرحوادث، از علل و اسباب ماديه
برخوردار است. اگرچه علل و اسباب مزبور براى ما مجهول باشد ....(130)

علامه با اشاره به آيه:

واللّه غالب على امره ولكن اكثر الناس لايعلمون(131)

به تبيين مراد آن مى
پردازد و مى نويسد:

تا اين جا نتيجه اين شد كه خداوند به هر مطلبى كه اراده اش تعلق بگيرد راه دارد، اگرچه راه هاى عادى
مسدود باشد.

سپس ادامه مى دهد:

ولى اين دواحتمال دارد: يكى اين كه خدا به محض اراده و بدون وساطت هيچ
گونه سبب مادى، آن موضوع را ايجاد مى كند. دوم اين كه از راه علل مادى، كه از نظر ما پنهان است و فقط
خودش مى داند، به وجود مى آورد.

با دقت و تأمل در جمله سوم آيه، يعنى:

قد جعل اللّه لكل شى‏ء قدراً

كه
در حكم علت براى جمله سابق است، معلوم مى شود كه صحيح همان احتمال دوم است؛ زيرا مفاد اين جمله اين
است كه خداوند براى تمام اشيا اعم از عادى و خارق العاده اندازه و حدود و ارتباطاتى با ساير اشياى
مادى قرار داده كه درواقع، حكم قالب را براى آنها دارد. و بنابراين، راه وصل به آنها به وسيله ايجاد
اين شرايط و ارتباطات است، گو اين كه از نظر ما پنهان باشند ....

علامه با استناد به آيات متعددى نتيجه مى گيرد كه:

عموم حوادث مادى، چه آنهايى كه عادى هستند و چه آنهايى كه خارق العاده اند، از يك رشته علل مادى قبلى
سرچشمه مى گيرند.(132)

و نيز مى نويسد:

خلاصه اين كه تمام جريانات عالم، چه عادى باشند و چه خارق
العاده، و خارق العاده هم چه خوب باشد، مانند معجزه و كرامت، و چه شرارت آميز و بد، مانند سحر و
كهانت، معلول علل طبيعى هستند.(133)

ب) از نظر علامه، نه تنها قانون عليّت، از حيث مورد قبل استثناناپذير است، بلكه از جهت سلسله و طريقه
اين علل نيز استثناناپذير است؛ بدين معنا كه تنها يك نظم علّى بر طبيعت حاكم است، نه اين كه پديده ها
اغلب از يك طريق، كه همان نظام عادى باشد و هرگاه هم كه خداوند اراده كند از طريقى ديگر، به وجود
بيايند. اين مبنايى است كه علامه بدان اعتقاد دارد و استدلال بعدى را بدون تصريح به آن، بر همين مبنا
پى ريزى كرده است.

ج) آن نظام حقيقى، اين نظام عادى كه علم، آن را ارائه مى دهد نيست:

1 معجزات استثنا هستند.

2 علم از
تبيين برخى امور ناتوان است.

قرآن براى هر حادثه اى كه مستند به خداى عالم است و البته همه مستند به خدا هستند يك مجرا و طريق
اثبات مى كند كه از آن مجرا فيض وجود از طرف خداى عالم به آن مى رسد.(134)

علامه در ادامه مى افزايد:

ضمناً اين نتيجه را هم بايد گرفت كه علل و اسباب عادى، اسباب واقعى نيستند؛ چون در مواردىموارد
اعجاز تخلف مى پذيرند. و لذا بايد قبول كرد كه اسباب واقعيِ ديگرى در كار است كه همه جا هستند و تخلف
ندارند ايشان شاهد ديگرى نيز بر اين مدعا مى آورد:

آزمايش هايى كه در مورد عمل مرتاضان و همچنين
سلول حياتى كوچك ترين جزء موجود زنده شده نيز اين مطلب را تأييد مى كند؛ زيرا علل معمولى، از تعليل
اين دو قسمت تاكنون عاجز مانده اند.(135)

درجاى ديگر درتوضيح بيش تر قسمت اخير كلام خود مى آورد:

از اهل رياضت نفس، امور غريبه و عجيبه اى سرمى زند ... اين حوادث اگرچه در برابر حوادث بى پايان جهان
بسيار كم و ناچيزند، ولى در جاى خود بسيار زيادند. داستان ها و حكايت هاى قابل اطمينان زيادى در اين
باب نقل شده و كتاب هاى بسيارى در اين خصوص به رشته تأليف درآمده و پيوسته در روزنامه ها و مجله ها و
ساير نشريه هاى عمومى، اعمال خارق العاده زيادى از مرتاضان هندى و آفريقايى و اروپايى نشر مى شود،
به طورى كه جايى براى شك و ترديد باقى نمى گذارد.(136)

/ 249