تمثيل گراييده اند، به شدت مى تازد و مى گويد:اين داورى ها از پيش فرض هايى نشأت مى گيرد كه آنان از
مصادر و منابع ديگر گرفته و با آنها به سراغ قرآن مى آيند و مى كوشند تا قرآن را مطابق با آن تفسير
نمايند. از اين رو، ملائكه را سمبلى از نيروهاى خير و طاعت و شياطين را سمبلى از نيروهايى شرآفرين
معصيت گستر و تيرها را سمبلى از آن چه به حراست مشغولند، مى داند. در پيش فرض هاى آنها پيش از آن كه به
قرآن مراجعه كنند آن چه به ملائكه و شياطين و جن ناميده مى شود، امكان وجودى ندارد.(56)سيد قطب، در تفسير آيه: واذ زين لهم الشيطان اعمالهم ...(57)شيوه تفسير اين آيات به صورت مجاز و تمثيل
را نادرست مى شمارد و صريحاً به روش تفسير محمد عبده و شاگردان او در اين گونه موارد انتقاد كرده، آن
را زياده روى در تأويل نصوص مربوط به امور غيبى مى خواند.(58)اما آيا مى توان گفت كه خداوند در كلامش هيچ گاه از تمثيل و مجاز استفاده نكرده است؟قطعاً سيد قطب
چنين اعتقادى ندارد. بنابراين نمى توان از عبده و ديگران تنها بدين دليل انتقاد كرد كه به مجاز و
تمثيل گراييده اند، بلكه بايد براى نقد نظريات آنان دليل ديگرى اقامه كرد.
هدف قرآن از بحث درباره ملائكه و جن
در باور سيد قطب، قرآن كريم كتابى است كه در هدايت انسان، نكته اى را فرو نگذارده و هر آن چه در آنآمده، هر كلمه، آيه و هر قصه اى هدف و حكمتى را درخود نهفته دارد.بر اين مبنا در بحث از ملائكه و جن
نيز به دو نكته اشاره دارد:اول آن كه آن مقدار از اين عوالم كه قرآن براى ما نقل كرده، همان مقدارى
بوده كه ما به دانستن آن نياز داشتيم. دوم، توضيح موارد مورد نياز ما و در واقع، تبيين هدف مشخص از
پرداختن به عوالم غيب.الف) قرآن، در بحث از غيب، آن مقدار را كه ما بدان نياز داشتيم، بيان كرده است. سيد قطب در تفسير سوره
احقاف توضيح مى دهد كه آگاهى و شناخت ما از جهان، در محدوده توانايى هايمان است. و اين توانايى بدان
اندازه است كه خلافت بر روى زمين را براى ما امكان پذير ساخته است.ما به بسيارى از رازهاى نهفته عالم
دست خواهيم يافت؛ اما همه در محدوده توانايى هاى ما خواهد بود. در عين حال، اسرار بسيارى نيز سر به
مُهر خواهند ماند؛ زيرا براى مسئوليت خلافت در زمين بدان نياز نداريم. و از اين رو، دست يابى به آن،
در برنامه اى كه براى ما درنظر گرفته شده، قرار نداشته است.بنابراين اگر خداوند، ما را از طريق
كلامش و نه از طريق تجارب ما، با گوشه اى از اين رازها آگاه سازد، بايد اين هديه را با شكر و تسليم
بپذيريم و آن را همان گونه كه هست، بى هيچ زيادى و كمى، تصديق كنيم.(59)سيد قطب، در جاى ديگر نيز پس از
اشاره به محدوديت عقل و وجوب توقف درحد نص، مى گويد:بنابراين ما اين غيب را به صاحبش وامى گذاريم و آن اندازه كه براى ما حكايت كرده و براى زندگى مان
لازم باشد، ما را بس است.(60)مفسر فى ظلال القرآن در تبيين هدف قرآن از اشاره به امور غيبى، به يك هدف كلى اشاره مى كند كه تماميِ
موارد آن را، از جن و ملائكه، يك سان در برمى گيرد.او ايمان به غيب را انتقال از محدوده حس حيوانى به
حوزه ادراك انسانى مى نامد(61) و اشاره قرآن به عوالم غيبى را اين گونه توصيف مى كند:اين ميدان گسترده
اى كه در آن، حيات بشرى به ملكوت اعلى پيوند مى خورد، گستره اى است در ادراك حقايق و در محدوده شعور و
حركت فكرى. اين گستره ناپيداكرانه را جهان بينيِ اسلامى براى مسلمان ترسيم مى كند وقرآن نيز اين
محدوده را مى نماياند.او تلاش كسانى را كه مى كوشند تا اين محدوده عالم غيب را كلاً بر انسان ببندند،
تلاش براى محدود ساختن عالم انسان، به دنياى محسوسات و نگه داشتن او در عالم حيوانى مى خواند، حال آن
كه خداوند با برخوردار ساختن بشر از قدرت تصور، او را محترم شمرده و برحيوانات برترى داده است.(62)ب) سيد قطب براى هريك از موارد جن و ملائكه، به تناسب سياق، اهداف جزئى و مشخص ترى نيز ذكر مى كند.
اول، ملائكه
قرآن اگر از ملائكه سخن مى گويد، درپى آن است كه تصور درستى از عالم ارائه دهد. به همينمنظور نيز در آيات 15 تا 25 سوره زخرف(63) براى زدودن پيرايه هاى خرافه از اين موجودات مى كوشد و با طرح
اعتقاد مشركان مبنى بر اين كه ملائكه دختران خدا هستند، به بررسيِ اين نظريه پرداخته، بطلان آن را
آشكار مى سازد. (64)