هدف قرآن از پرداختن به سرگذشت پيشينيان - عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم - نسخه متنی

شادی نفیسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هدف قرآن از پرداختن به سرگذشت پيشينيان

چرا قرآن به نقل داستان مى پردازد.

آيا قرآن داستان مى سرايد يا تاريخ مى گويد؟

از نظر مفسر فى ظلال القرآن، همان گونه كه در جاى جاى تفسير خود مى آورد، قرآن كتاب خودسازى و
سازندگى و منشور جاودانه زندگى است. قرآن تنها، كتاب عقيده نيست، بلكه كتاب عقيده براى عمل است.(1)

بنابراين از هر موضوعى كه سخن مى گويد و به هر بحثى كه وارد مى شود، اگر از زمين مى گويد يا آسمان، از
حال مى گويد يا گذشته، از اقتصاد مى گويد يا فرهنگ، همين هدف را دنبال مى كند. از نظر سيد قطب، قرآن از
گذشتگان مى گويد، اما با ويژگى هاى ذيل:

الف) داستان سرايى نمى كند. داستان هاى قرآن واقعى اند، نه افسانه و اسطوره.(2) و آنها را به منظور
ارائه يك كالاى هنرى، نقل نمى كند.(3)

سيد قطب در تفسير داستان حضرت آدم در سوره بقره، به قول كسانى اشاره مى كند كه معتقدند قرآن صرفاً با
هدف ارائه كارى هنرى، حوادث را مى آفريند يا در آنها دست مى برد.

او اين سخن را رد كرده، مناسبت
موضوعى و سياق را شكل دهنده به داستان ها معرفى مى كند و مى افزايد:

قرآن كتاب دعوت، قانون حكومت و
روش زندگى است نه كتاب داستان و تسليت و تاريخ.

ب) قرآن تاريخ نمى گويد.(4) افراد، مكان ها و زمان ها براى او اهميت ندارند و به تعيين آنها نمى
پردازد.(5)

ج) هدف قرآن حكمت هاى نهفته در داستان ها است.

قرآن سرگذشت بشر را يك تجربه مى داند و يك قصه طولانى. در قرآن مرزهاى زمان فرومى ريزد، گذشته در حال
تجلى مى يابد و تاريخ تكرار مى شود. قصه همان قصه است، صحنه همان صحنه و نيرو همان نيرو. در يك سو
جاهليت ايستاده و در سوى ديگر، توحيد.

و تاريخ، صحنه نبرد جاودانه اين دو، با فراز و نشيب هايش، با
شكست ها و پيروزى هايش، با سستى ها و نااميدى هايش، با امدادها و عذاب هايش، با همان مخاطره ها،
وسوسه ها و فتنه هايش. و قرآن اين تجارب واقعيِ بشر را مى نماياند تا توشه اى باشد براى روندگان،
بشارتى براى ضعيفان و تهديدى براى عصيانگران.(6)

در قرآن، قصه ابزار تربيت نفوس و وسيله بيان معانى و حقايق و اصول است.(7) و قرآن از گذشتگان حكايت مى
كند تا عاقبت تكذيب كنندگان و سرانجام مؤمنان را گوشزد كند.(8)

قرآن داستان سرايى نمى كند مگر براى
مقابله با وضعيتى نامطلوب، و حقيقى را بيان نمى كند مگر براى آن كه به وسيله آن، امر باطلى را دگرگون
سازد. قرآن حركتى واقعى و زنده در ميدانى واقعى و زنده ايجاد مى كند وحقايقش را صرفاً براى نظريه
پردازى بيان نمى كند و داستان هايش را تنها به عنوان كالايى هنرى عرضه نمى دارد.(9)

سيد قطب، قصه هاى قرآن را اين گونه مى بيند. اگرچه در تفسير خود آنها، بسيار كم مى گويد، اما در بيان
حكمت ها و عبرت هاى آنها، سخنانش بديع و شنيدنى است. كم تر قصه اى است كه او به درس هايش و جايگاهش در
بيان اهداف سوره، اشاره نكند.

او درمقدمه تفسير سوره يوسف به هدف از نقل داستان حضرت يوسف در اين
سوره اشاره مى كند و سوره يوسف را سوره اى مكى مى داند، كه بين عام الحزن سال وفات دو عزيز پيامبر،
يعنى عمو و همسرش و زمان بيعت عقبه اول و دوم كه متعاقب آن براى مسلمانان، با هجرت به مدينه، گشايشى
روى داد، نازل شده است.

سپس با بيانى زيبا توضيح مى دهد كه در اين سال هاى وحشت و تنهايى و انزوا كه
پيامبر اكرم به همراه گروه مسلمانان، در ميان قريش به سر مى برد، خداوند بر نبى گرامى اش، داستان
برادرش، يوسف را باز مى گويد كه به سختى ها و ابتلائاتى دچار شد، رنج حيله برادران، رنج چاه، رنج
بندگى و...، در حالى كه مثل يك كالا دست به دست مى گشت بى آن كه از خود اختيارى داشته باشد، نه حمايتى و
نه دلگرمى يى از والدين و خانواده اش، رنج حيله همسر عزيز ... رنج زندان و سپس رنج آسايش و حكومت بر
مردم، در حالى كه بايد بر جان
و روزى شان حكم مى راند.(10)

سيد قطب، از داستان حضرت موسى، در سوره قصص مى گويد. اين داستان، دست قدرتى را مى نماياند كه به
تنهايى و بى آن كه انسانى مانع شود، بر ظلم و عصيان و سركشى مى كوبد، در حالى كه بشر از اين كار عاجز
است و مستضعفان را، كه هيچ نيرو و توانى ندارند، يارى مى دهد و رنج ديدگان را كه هيچ تدبير و حفاظى
ندارند، مُكنت مى بخشد.

اين چيزى است كه گروه اندك مسلمانان مستضعف در مكه، به بيان آن نياز داشتند و
گروه بيشمار مشركان سركش و عصيانگر به دانستن وباور داشتنش محتاج بودند. (11) همين پيام را داستان
حضرت موسى در سوره شعراء دارد.(12)

/ 249