عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
مؤلف بر مبناى اين قياس، بر وجود عالَمى وراى اين عالَم مادى استدلال مى كند كه ملائكه و شياطين بدان
تعلق دارند.(4) طنطاوى دو دليل ديگر نيز از كتاب خود، الارواح نقل مى كند كه آنها را در بند ب و ج
آورده ايم.ب) تماميِ مردم، از هندى گرفته تا رومى و از عرب تا عجم، و اهل مذاهب مختلف، از مسلمان و يهود و مسيحى و
زرتشتى و ديگر فرقه ها و گروه ها، همه و همه براى مردگانشان خيرات مى دهند، براى آنها دعا مى كنند و
به زيارتشان مى روند. اگر نبود كه به بقاى آنها على رغم مرگ بدن هايشان باور داشتند، رفتار آنها پوچ و
بيهوده بود. لذا مى توان نتيجه گرفت كه اعتقاد به اين كه انسان چيزى جز اين بدن فناناپذير است، امرى
فطرى است كه فطرت پاك و دست نخورده بشر به آن گواهى مى دهد.(5)ج) بسيارى از مردم، پدران يا فرزندانشان را در خواب مى بينند كه به آنها نشانيِ گنجى را مى دهند يا به
پرداخت دِينى سفارش مى كنند. آنها نيز هنگام بيدار شدن و پس از بررسى به درستيِ اين امور پى مى برند.پس بايد گفت كه آنها وجود دارند، اگرچه بدن هايشان مرده است.(6)د) مفسر جواهر دليل ديگرى نيز براى اثبات وجود ملائكه مى آورد، دليلى كه عقل از مشاهده جهان پيرامون
به آن مى رسد. او به طيف گسترده جانداران از حيث كمال اشاره مى كند كه از حشره به آهو، شير، ميمون،
انسان و به فرد حكيم عالِم تغيير مى كند.با توجه به آن كه نهايت اعلاى اين طيف، علم وحكمت قرار دارد، آيا نمى توان قياس كرد كه همان طور كه در
طرف نقص آن، جمادات يا كرم ها كه پست ترين حيوانات هستند، قرار دارند، در طرف كمال آن نيز ملائكه
وجود دارند كه قوه ادراك در آنها كامل است؟و در واقع، به طور اجمال اين گونه مطرح مى كنيم كه در
حيوانات شهوت بدون عقل وجود دارد و در انسان شهوت با عقل.آيا نمى توان نتيجه گرفت كه درعالَم وجود،
عقل بدون شهوت(7) وجود داشته باشد؟ه) طنطاوى براى اثبات وجود ملائكه و شياطين، همان گونه كه شاهد
بوديم، دلايل مختلفى مى آورد. مواردى كه تنها قانع كننده است، اما يقين و اطمينان را به دنبال ندارد.او سخنان فلاسفه را در اثبات اين عالَم غيرمادى، دلايل اقناعى مى نامد. و طريقه صوفيه و اهل مكاشفه
را نيز تنها براى خود آنها يقينى و براى ديگران معرفى مى كند.(8) محكم ترين و مطمئن ترين دليل او دليلى
غير از اين موارد چهارگانه است و آن دليل يگانه منحصر به فرد، احضار ارواح است كه او بر آن، نام علم
مى نهد.او با افتخار مى گويد:آن چه قرآن به ما مى آموخت، امروزه از راه علم احضار ارواح در سراسر
عالم فراگرفته مى شود. و هم اكنون مردم مى دانند كه عالَم هاى روحانى يى وجود دارند كه به ما نفع مى
رسانند و تدبير امور ما را برعهده دارند.(9)و در جاى ديگر مى گويد:جهان پنهانى كه تاكنون تنها از طريق
وحى اثبات آن امكان پذير بود و عقل هم بر آن دليلى نداشت، امروزه در اروپا دانشمندان به بحث و بررسى
درمورد آن پرداخته اند.(10)او سخنان لُرد اُليور لودچ انگليسى را به تفصيل نقل مى كند كه از احضار روح سخن گفته، با آن بر بقاى
روح و وجود عوالم غيرمادى استدلال كرده است.(11) از طريق احضار روح، فرد خود به تجربه كردن عالَمى ديگر
مى پردازد و آن چه را تاكنون مى شنيد، اكنون مى بيند.(12)درواقع براى طنطاوى اين تنها تجربه پذير بودن
نيست كه اين مورد را ممتاز مى سازد، بلكه در برابركسانى كه علم و دانش غرب را دستمايه حمله به دين
قرار مى دهند، پاسخى از علم در برابر علم تلقى مى شود.از اين رو، در تفسير او تأكيد ويژه و رجوعى مكرر
را به )علم احضار روح( شاهد هستيم. او حتى فهرست كتاب الارواح خود و خلاصه آن را براى اطلاع خوانندگان
نقل مى كند.(13)اما بايد گفت كه هيچ كدام از اين پنج دليل را نمى توان پاسخ پرسشى دانست كه طنطاوى از زبان روشنفكران
بازگفته بود. اشكال آنان در اصل، نه به وجود ملائكه، بلكه به چگونگيِ ارتباط آنها با جهان مادى و
جايگاه آنها در نظام علّى بود. با وجود اثبات عالَمى روحانى، اين پرسش باز هم به جاى خود باقى است.طنطاوى تا آن جا كه نويسنده اين مقاله بدان دست يافته، هيچ گاه به بحث هاى فلسفى درباره ارتباط عالم
مادى و غيرمادى، كه در اين جا پرداختن به آن كاملاً ضرورى است، وارد نمى شود.