بشرند، با نظر قرآن، به ويژه درباره ملائكه، و حتى با نظر خود طنطاوى درباره وساطت آنها در عالَم
وجود، سازگار نيست. زياده رويِ او در مهم دانستن
احضار روح و علم ناميدن آن، نمودى ديگر از باور خوشبينانه او به معارف بشرى و يقينى انگاشتن آنها است
كه بر تماميِ تفسير او سايه افكنده است. ذهنيتى كه پيشرفت هاى چشمگير علم و دانش و موفقيت هاى پى در
پيِ آن، چشمش را از ديدن واقعيت، حقيقت و محدوديت آن معارف، ناتوان ساخته است.در نهايت بايد به اين نكته توجه داشت كه ديدگاه هاى طنطاوى على رغم ظاهر غريبشان، درواقع، تفاوت
چندانى با نظر مفسران ديگر ندارد. مهم اين است كه او در تفسير آيات مربوط به اين دسته از مخلوقات
الهى، به ظاهر آيه پايبند است.موردى ديده نشده كه به تأويل جن وملائكه بپردازد يا وجود آنها را نفى
كند. تفاوت او تنها در شيوه استدلال و تبيينش نهفته است.
هدف قرآن از بحث درباره ملائكه و جن
قرآن از جن و ملائكه سخن مى گويد.اين كتاب الهى از طرح اين موضوعات چه هدفى را پى مى گيرد و چه نكته اىرا مى آموزاند؟از نظر طنطاوى نزل القرآن للعلم، قرآن براى علم نازل شده است. در اين مورد نيزهدف
قرآن در علم خلاصه مى شود. لذا مى گويد:قرآن در آيه:خلق الجان من مارج من نار(32)دو علم را به ما مى
آموزد:از علوم طبيعى، علم نورهاى لطيف. و از علم ارواح، علم اخلاق جن.(33)همو در تفسير سوره جن، هدف
قرآن را از مطرح كردن اين عالَم پنهان، تشويق و ترغيب به پرداختن و فراگرفتن علم ارواح مى داند و
افسوس مى خورد بر اين كه مسلمانانى كه اين كتاب الهى بر آنها نازل شد و آنها را به اين علوم تشويق
كرد، از آن غافل شدند و كسانى كه به اين دين ايمان نداشتند، عهده دار آن شدند.او سپس به جايگاه رفيع
اين علم اشاره مى كند و مى گويد:اگر مسلمانان از شروط نماز و اركان آن و واجبات وضو بحث مى كنند، اين
پرداختن به مقدمات شناخت خداوند است نه خود شناخت خداوند؛ زيرا وضو براى نماز و نماز براى حضور قلب و
حضور قلب براى يادآوردن خداوند است. و اين تذكر، قلب را براى آموختن علم آماده مى سازد. لذا اين علم
است كه
غايت و هدف است.چگونه است كه مسلمانان به تحقيق و اظهارنظر درباره اين مقدمات مى پردازند و از علومى
كه به غايت و هدف، نزديك ترند غافل مى باشند؟علم جن و ارواح، يقين به خدا و روز جزا را به دنبال دارد
و موجب شرح صدر، سرور، يقين، آرامش و اطمينان مى شود.(34)
قصه هاى قرآن در تفسير الجواهر
بخش مهمى از قرآن را داستان هاى امت هاى گذشته و پيامبران تشكيل مى دهند. هيچ مفسرى نمى تواند بهتفسير كامل قرآن بپردازد، اما ديدگاه هاى خود را درباره اين حكايت ها روشن نسازد.تفسير جواهر نيز با
وجود توجه يك جانبه اش به مباحث علمى در قرآن، از اين حكم مستثنا نيست. اكنون بايد ديد كه او با گرايش
ها و نگرش هاى ويژه اش درباره اين داستان ها چه مى گويد و معجزات و خوارق عادات را چگونه تفسير مى كند.
معجزات و امور خارق العاده داستان ها
طنطاوى در تفسير امور شگفت آورى كه داستان ها، حكايت مى كنند:معجزاتِ پيامبران، وقايع غيرعادى،عذاب هاى الهى و امدادهاى غيبى، به اختصار مى گذرد؛ اما همچون مفسران پيشين مى انديشد، به ظاهر آيات
وفادار است و به تمثيل و مجاز روى نمى آورد.او به تفسير لفظيِ معجزات حضرت عيسى اكتفا مى كند(35) و ولادت حضرتش را بدون داشتن پدر مى پذيرد.(36)در
بحث از مائده آسمانى به اختلاف مفسران درباره نزول آن اشاره مى كند و مى گويد:چه اين مائده، آن گونه
كه اكثر مفسران مى گويند نازل شده باشد و چه طبق گفته معدودى از آنها نازل نشده باشد، در هر صورت،
معجزه اى براى حضرت عيسى است.(37)شكافته شدن سنگ با ضربه عصاى حضرت موسى و پيدايش چشمه را معجزه اى
نادر الوقوع معرفى مى كند كه به دست نبى صورت گرفته است.(38) و به عذاب هايى كه پى در پى، قوم فرعون را
مبتلا مى ساخت، تنها در تفسير لفظيِ آيات اشاره مى كند.(39)در سوره ذاريات، خداوند به عذاب قوم لوط اشاره مى كند كه: نرسل عليهم حجارة من طين مسومة.(40)از نظر
طنطاوى مسومة ناميدن اين سنگ ها دلالت بر اين داردكه اينها از سنگ هاى اين دنيا نبوده اند.(41) در
تفسير همان سوره به عذاب هايى كه اقوام مختلف را در برگرفته، غرق شدن در دريا براى قوم موسى، باد
براى قوم عاد، صاعقه براى قوم ثمود و هلاكت براى قوم نوح، اشاره مى كند و بى توضيح يا تأويل، از كنار
آنها مى گذرد.(42)