عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
و در بحث از داستان اصحاب كهف نيز مى نويسد:در بيان داستان اصحاب كهف از طريق شيعه و سنى روايات بسيارى در دست هست و لكن خيلى با هم اختلاف
دارند، به طورى كه در ميان همه آنها حتى دو روايت ديده نمى شود كه از هر جهت مثل هم باشند.(59)در اين سخن علامه، تنها چيزى كه موجب بى اعتمادى به اين روايات شده، اختلاف بين خود آنها است.ايشان
در جاى ديگر مى آورد:راجع به جريان جنگ احد روايات ديگرى نيز وجود دارندكه احياناً با بعضى از مطالب اين روايت مخالفند.سپس به موارد اختلاف اشاره مى كند و مى افزايد:درعين حال، مفاد روايات به طورى با يكديگر مختلف و
متفاوت است كه مطلبى را كه روايتى اثبات مى كند روايت ديگر آن را نفى مى نمايد. و نتيجه مى گيرد:بنابراين لازم است كه در خود داستان احد و قراينى كه با آن همراه است دقت ومطالعه شود تا مطلب حق به
دست آيد؛ چه آن كه اين قبيل داستان ها و روايات، در سير خود از لابه لاى قرون و اعصار، به موافقان و
مخالفان فراوانى برخورد كرده و از فضاهاى تاريك وروشنى عبور كرده تا سرانجام به ما رسيده است.(60)ييكى از دشوارى هاى دست يابى به نظر علامه، درباره روايات اين است كه ايشان در مواضع متعددى به نقل
روايت پرداخته و نقدى هم بر آن نمى آورد؛ اما چنين نيست كه سكوت ايشان همواره علامت تأييد باشد. به
نظر مى رسد كه برخى اوقات براى پرهيز از تكرار نقدى كه پيش از آن آورده، بى آن كه سخنى بگويد، از
روايت مى گذرد. و گاهى اوقات، تنها براى آشناييِ خواننده با روايات وارد شده درباره موضوع، به نقل
آنها مى پردازد. و گاهى نيز سكوت پيشه مى كند؛ چراكه نه مستندى براى رد دارد و نه براى تأييد.از جمله
اين موارد، در تفسير آيه 171 واذ نتقنا الجبل ... در سوره اعراف است كه روايتى را از تفسير قمى نقل مى
كند كه آورده:امام صادق (ع) فرموده اند: وقتى تورات بر بنى اسرائيل نازل شد، بنى اسرائيل زير بار نرفت. خداوند كوه را
از جاى كنده، بالاى سرشان نگه داشت وفرمود: اگر قبول نكنيد كوه را بر سرتان مى كوبم. بنى اسرائيل در
حالى كه سرهايشان را از ترس دزديده بودند، ناگزير تورات را پذيرفتند.(61)علامه بى آن كه سخنى در تكذيب يا تأييد اين روايت بياورد، به رغم آن كه ضرورت دارد، از آن مى گذرد. در
داستان حضرت داود و سليمان نيز به رواياتى درباره تسبيح گفتن حضرت داود و زره بافيِ ايشان و درباره
باد و حضرت سليمان و نيز از ساخته هاى جن و همچنين به واقعه مرگ ايشان اشاره مى كند و مى گذرد.(62)در اين موارد، از سكوت علامه چه نتيجه اى مى توان گرفت؟اگرچه نمى توان بااطمينان سخن گفت، اما
بنابرآن چه پيش از اين آورديم، به نظر مى رسد كه بايد اصل را بر پذيرش بگذاريم، مگر آن كه در بيان
ايشان قراينى دال بر رد، وجود داشته باشد. علامه در مواجهه با احاديث، با كوچك ترين نقصى آن را رد
نكرده، جعلى يا ضعيف نمى خواند، بلكه حداكثر اهتمام را بر اغماض، تصحيح و حفظ احاديث دارد. اين مطلب
را مى توان در جاى جايِ سخنان ايشان به چشم ديد.ايشان پس از نقل روايتى درباره رؤيت جن توسط پيامبر
اكرم صلوات اللّه عليه وآله مى نويسد:روايات در باب قصه اين چند نفر جنى كه آمدند و به صداى قرائت قرآن گوش فرا دادند بسيار زياد و سخت
مختلف است، به طورى كه به هيچ وجه نمى شود متن آنها را با قرآن يا قرائنى مورد اعتماد تصحيح كرد ....(63)و
درجاى ديگر مى آورد:بايد دانست كه روايات درباره قصه حضرت هود و حضرت عاد، بسيار است، ولى مشتمل بر مطالبى است كه راهى
براى تصحيح و تأييد آن از طريق كتاب يا اعتبار عقلى وجود ندارد و ما از ذكر آنها صرف نظر كرديم.(64)ايشان از اضطراب متن نيز صرف نظر كرده،مى نويسد:درمتن حديث اندكى اضطراب وجود دارد، ... ولى مراد
واضح است.(65) در بحث از اصحاب كهف نيز براى رفع تعارض بين حديث و ظاهر قرآن مى كوشد.(66) و در داستان ذى
القرنين به توجيه و رفع اشكال از روايتى مى پردازد كه براساس هيئت بطلميوس از حركت خورشيد سخن گفته
است.(67)