حوزه علوم تجربى تعلق دارد، جايى براى بحث نقلى يا عقلى درنظر نگرفته،(70) آنها را موضوعاتى مى دانند
كه بايد با تجربه و تحقيق، درباره آنها به مطالعه پرداخت.(71)براساس همين نگرش، در مواردى كه آيات
قرآن به وسيله علم، قابل توضيح نيست، نمى كوشند تا با تكلف، آن را با علم تطبيق دهند و يا علم را
تخطئه يا تأويل كنند.
الف) آسمان هاى هفت گانه
مسئله آسمان هاى هفت گانه اى كه قرآن از آن سخن گفته است، از جمله مواردى است كه تبيين آن براساس يافته هاى علم، مشكل است. مفسران المنار در تفسير اين گونه آيات، درباره مصداق اين آسمان ها سكوت مى
كنند و بر متكلمان متقدم نيز ايراد مى گيرند كه چرا با تكلف كوشيده اند تا بين مسئله آسمان هاى هفت
گانه و هيئت قديم مطابقت ايجاد كنند؛ زيرا از نظر آنان لزومى ندارد كه با تكلف به تطبيق آيات قرآن با
مسائل علمى يى پرداخت كه در زمان ما، مورد اعتماد و مسلّم انگاشته مى شود؛ چراكه قرآن با گوشزد كردن
نشانه هاى خداوند در جهان هستى، بشر را به سوى علم هدايت مى كند و از اين پس را به عهده تحقيق و مطالعه
خود آنان مى گذارد.(72)به نظر مى رسد در چنين مواردى، آن چه براى مفسران المنار مهم است، تطبيق آيات با علم نيست، بلكه
صرفاً اثبات متناقض نبودن آنها و درواقع رد شبهه هاى كسانى است كه به فلسفه و علوم طبيعى، سرگرمند.(73)
ب) خلقت آدم
داستان خلقت آدم و تكوين انسان، موضوع ديگرى است كه بيان قرآن از آن با برخى نظريه هاى علمى، مانند نظريه تكامل، متفاوت است. بررسيِ تفسير عبده و رشيد رضا در اين آيات مى تواند شيوه برخورد آنان را در
اين موارد، كه متضاد به نظر مى رسند، به خوبى بنماياند.مفسران المنار در تفسير قصه حضرت آدم، از طرح نظريات علمى، چه موافق و چه مخالف، به شدت مى پرهيزند و
در اين مورد تقريباً سكوت مى كنند و دليل مى آورند كه مسئله خلقت و كيفيت آفرينش از شئون الهى است كه
شناخت آن، آن گونه كه بوده است، سخت است.(74)آنان در تفسير آيه: يا ايها الناس اتقوا ربكم الذى خلقكم من نفس واحدة وخلق منها زوجها وبثّ منها
رجالاً كثيراً ونساءً ...(75)اين مسئله را كه همه نژادهاى بشر از يك فرد واحد به وجود نيامده اند، يك
حقيقت مسلّم علمى تلقى مى كنند كه با ظاهر آيه فوق در تعارض است. آن چه در تفسير اين آيه آمده است،
ظاهراً تنها مطالبى است كه درباره خلقت انسان از نظر قرآن و نظريه هاى علمى ابراز مى دارند.آنان
براى رفع اين تعارض چنين استدلال مى كنند:
اولاً
ظاهر آيه دلالت ندارد بر اين كه مراد از نفس واحد در اين جا همان آدم باشد، چه او پدر تمام بشر باشد و چه بنابر مباحث علمى و تاريخى، چنين نباشد. علاوه براين كه نكره بودن كلمه زنان و مردانى كه از
آنها در سراسر جهان پخش شدند رجالاً و نساءً مؤيد اين مسئله است كه دراين جا مراد از نفس واحد، حضرت
آدم نيست.
ثانياً
در قرآن هيچ نص قاطع و صريحى وجود ندارد مبنى بر اين كه همه افراد بشر ذريه حضرت آدم هستند.و نتيجه مى گيرند كه بنابراين، روشن است كه بين آن چه محققان در علوم و رشته هاى مردم شناسى، باستان شناسى و جانورشناسى ثابت كرده اند كه براى انسان چند اصل و منشأ وجود دارد و حضرت آدم پدر همه مردم
روى زمين نيست و آن چه در قرآن آمده، منافاتى وجود ندارد.در اين نتيجه گيرى، دغدغه خاطر مفسران المنار به خوبى آشكار است كه در اين جا نيز مهم، اثبات عدم
تعارض بين آيات قرآن و مطالب علمى است و كوششى براى تطبيق صورت نمى گيرد. در واقع از نظر آنان قرآن
درباره اين كه اصل اول انسان چيست يا چه كسى است، بى تفاوت مى باشد.آن چه از لفظ نفس متبادر است،
ماهيت و حقيقتى است كه به واسطه آن، انسان از ديگر موجودات متمايز و ممتاز مى گردد و فرقى نمى كندكه
اين حقيقت، با حضرت آدم آغازشده باشد، همان گونه كه اهل كتاب و بيش تر مسلمانان باور دارند، يا اين
كه با فرد ديگرى شروع شده و منقرض گرديده باشد و يا اين كه چندين منشأ داشته باشد.و نيز فرق نمى كند
كه اين اصل يا اصول از تكامل حيوانات به وجود آمده باشد يا خود مستقلاً آفريده شده باشد، همان گونه
كه بين مردمان اين دوره، مورد اختلاف است.در هر حال و بنا بر هر نظريه، درست است كه گفته شود:همه
مردم از يك نفس واحد به وجود آمده اند و آن، انسانيت است، چه اين كه معتقد باشيم پدرشان حضرت آدم است
يا ميمون و يا غير آن.(76)