معجزه و جهل بشرى - عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم - نسخه متنی

شادی نفیسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

منتهى فرقى كه
ميان معجزات و وضع عادى طبيعت وجود دارد اين است كه اين گونه امور، در طبيعت، معلول اسباب مخصوصى است
كه در تحت شرايط زمانى و مكانى خاصى آنها را به وجود مى آورند، ولى در مورد معجزات، آن اسباب و شرايط
ديده نمى شوند؛

مثلاً از نظر جريان طبيعى مانعى ندارد كه عصا به صورت مار بزرگى درآيد و يا اين كه بدن
پوسيده اى تبديل به انسان زنده اى شود، ولى البته نيازمند به يك سلسله طولانى از علل خاصه تو...م با
شرايط زمانى و مكانى مخصوصى است كه در تحت آنها اين مواد تدريجاً از حالى به حال ديگر و از صورتى به
صورت ديگر انتقال پيدا كند تابه آن صورتى كه مورد بحث است درآيد، ولى نه در هر شرايط و بدون علل ظاهرى
معمولى؛ مانند معجزاتى كه قرآن مى گويد.(143)

معجزه و جهل بشرى

از آن جا كه معجزه بنابر نظر علامه، همچون تماميِ پديده هاى مادى، داراى علل مادى اما پنهان از ما
است، پس آيا تنها وجه اعجاز آن، جهل ما است؟
علامه اين طرز تلقى از معجزه را نادرست مى خواند.معجزه بودن معجزات از اين نظر نيست كه مستند به علل
نامعلومى است تا اگر آنها كشف شود، جنبه اعجاز آنها از بين برود.(144)

و درجاى ديگر، اين احتمال را مى
پذيرد كه روزى بشر به آن علل آگاه گردد:

و البته نمى توان برهان اقامه كرد كه نوع انسان براى هميشه به
همه علل و اسباب نخواهد توانست احاطه پيدا كند.(145)

با بيان اين نكته بسيار مهم، وجه اعجاز اين امور
را توضيح مى دهد:

ولى چيزى كه هست اين است كه حقيقت معجزه تنها اين نبود كه از علل و اسباب ماديه
غيرعاديه سرچشمه مى گيرد، بلكه جزء حقيقتش اين بود كه در ميان ساير خرق عادات به يك سبب غيرمغلوبى ...

اتكا دارد. و در اين صورت، پى بردن انسان به سبب مجهول معجزه، كم ترين تأثيرى در توانا ساختن او به
آوردن معجزه نخواهد داشت.(146)

و در جاى ديگر مى آورد:

اگرچه در ميان اشيا تفاوتى از نظر استناد
وجودشان به امر و اذن خدا نيست، ولى در ميان آنها معجزات و همچنين دعاهايى كه به اجابت مى رسند،
امتياز خاصى دارند و آن اين كه اراده حتمى خداوند بر طبق آنها است. ولذا هيچ چيز در برابر آن مقاومت
نخواهد كرد.(147) و درواقع، علل آنها بر ديگر موارد، حاكم است.


1. فى ظلال القرآن، ج‏2، ص‏1012 و 1013.

2. همان، ج‏1، ص‏261 و 262.

3. همان، ج‏3، ص‏1245.

4. همان، ج‏4، ص‏2289؛ ج‏1، ص‏55 و 56.

5. ر.ك: بحث بعد.

6. فى ظلال القرآن، ج‏4، ص‏1943؛ نيز ر.ك: ج‏1، ص‏56 ،55 و 261؛ ج‏3، ص‏1245؛ ج‏4، ص‏1901.

7. همان، ج‏2، ص‏1042؛ ج‏5، ص‏2676.

8. همان، ج‏5، ص‏2624 و 2625.

9. همان، ج‏3، ص‏1245.

10. همان، ج‏4، ص‏1950.

11. همان، ج‏5، ص‏2676.

12. همان، ص‏2588 ،2587 و 2600.

13. همان، ج‏1، ص‏261.

14. همان، ج‏5، ص‏2600.

15. همان، ج‏5، ص‏2624 و 2625؛ براى مشاهده موارد ديگر، ر.ك: فى ظلال القرآن، ج‏1، ص‏61 و 262 ،77 ،72 و 264؛ ج‏2،
ص‏1042؛ ج‏3، ص‏1397 1246 ،1308 ،1305 ،1304 ،1251 و 1485؛ ج‏4، ص‏2258 ،2257 ،1963 ،1881 ،1880 و 2304؛ ج‏5، ص‏2643 و 2676.

16. همان، ج‏5، ص‏2600.

17. همان، ج‏4، ص‏2329؛ نيز ر.ك: ج‏5، ص‏2588.

18. همان، ج‏4، ص‏1951.

19. همان، ج‏1، ص‏55 و 56.

20. همان، ج‏4، ص‏2677.

21. همان، ص‏2261.

22. همان، ج‏1، ص‏401.

23. همان، ج‏5، ص‏2637.

24. همان، ص‏2588.

25. همان، ج‏4، ص‏2264.

26. همان، ص‏1962.

27. همان، ص‏2306.

28. همان، ج‏5، ص‏2637.

29. همان، ج‏1، ص‏401.

30. فارسلنا عليهم الطوفان والجراد والقمّل والضّفادع والدّم آيات مفصلات؛ پس برآنها طوفان و ملخ ها
و شپش ها و قورباغه ها وخون را، كه معجزاتى جدا جدا و متمايز كننده بودند، فرستاديم.

31. فى ظلال القرآن، ج‏3، ص‏1358.

32. همان، ج‏3، ص‏1304.

33. همان، ج‏4، ص‏1870.

34. همان، ص‏2147.

35. همان، ج‏5، ص‏2677.

36. همان، ج‏4، ص‏2289.

37. همان، ج‏5، ص‏2710 و 2961؛ ج‏1، ص‏264 ،263 و 299.

38. همان، ج‏2، ص‏875.

39. همان، ج‏4، ص‏2710.

40. الم تر الى الذين خرجوا من ديارهم وهم الوف حذرالموت؛ آيا نديدى آنان را كه در حالى كه هزاران نفر
بودند، از ترس مرگ از ديار خود خارج شدند؟ فى ظلال القرآن، ج‏1، ص‏263.

41. فى ظلال القرآن، ج‏1، ص‏299.

42. همان، ج‏4، ص‏2291 ،2290 و 2292.

43. همان، ص‏1908.

44. همان، ص‏1877 و 1881.

45. همان، ج‏1، ص‏264.

46. براى مشاهده موارد ديگر، ر.ك: فى ظلال القرآن، ج‏5، ص‏1397 و 2961؛ ج‏4، ص‏2391.

47. اذ عرض عليه بالعشى الصافنات الجياد ...؛ آن گاه كه اسبان تيز تك شبانگاه بر او عرضه شد ....

48. فى ظلال القرآن، ج‏5، ص‏3020.

49. ليكن نيكو كار كسى است كه به خداوند و... ايمان آورد .... سوره بقره، آيه 177.

50. الميزان، ج‏1، ص‏428.

51. پيامبر به آن چه از طرف پروردگارش به سوى او فرو فرستاده شده، ايمان آورد و همه گروندگان، به
خداوند و فرشتگانش و كتبش و فرستادگانش ايمان آوردند. سوره بقره، آيه 285.

52. الميزان، ج‏2، ص‏442.

53. همان، ج‏5، ص‏112.

54. الحمد للّه فاطرالسموات والأرض جاعل الملائكة رسلاً اولى اجنحة مثنى وثلِث ورباع ...؛ حمد خداى را
است كه آفريننده آسمان هاو زمين است و فرشتگان را فرستادگانى داراى بال هايى دوتايى و سه تايى و
چهارتايى گرداند.

55. والجانّ خلقناه من قبل من نار السموم؛ وجن را در گذشته، از آتشى نافذ آفريديم.

56. الميزان، ج‏1، ص‏88 و 89.

57. همان، ج‏1، ص‏88.

58. همان، ج‏17، ص‏12.

59. همان، ص‏12 و 13.

60. همان، ص‏13.

61. همان، ج‏2، ص‏413.

62. همان، ج‏8، ص‏72.

63. همان، ج‏17، ص‏13.

64. ... لايعصون اللّه ما امرهم ويفعلون مايؤمرون؛ ... امر خداوند را نافرمانى نمى كنند و آن چه را به آن
امر مى شوند، انجام مى دهند.

65. وما منّا الا له مقام معلوم؛ و هيچ كدام از ما نيست مگر آن كه جايگاه معلومى دارد.

66. ذى قوة عند ذى العرش مكين؛ داراى قدرتى نزد خداوند عرش والامقام است.

67. ... لايملكون مثقال ذرة فى السموات ولا فى الارض وما لهم فيهما من شرك ...؛ به اندازه ذره اى، در
آسمان ها و زمين مالكيت ندارند و براى ايشان درآسمان ها و زمين سهمى نيست ....

68. الميزان، ج‏17، ص‏13.

69. اللّه يتوفى الانفس حين موتها والتى لم تمت فى منامها ...؛ خداوند جان ها را هنگام مرگ آنها و
آنهايى را كه نمرده اند، در خوابشان مى گيرد.

70. قل يتوفيكم ملك الموت ...؛ بگو: فرشته مرگ، شما را مى ميراند.

71. ... حتى اذا جاء احدكم الموت توفته رسلنا ...؛ تا آن هنگام كه يكى ازشما رازمان مرگ فرا رسد،
فرستادگان ما او را مى ميرانند ....

72. الميزان، ج‏3، ص‏191 و 192.

73. انا اوحينا اليك ... همانا ما به سوى تو وحى كرديم .... سوره نساء، آيه 163.

74. ونزل به الروح الامين ...؛ و روح الامين آن را فرو آورد .... سوره شعراء، آيه 193. فانه نزّله على قلبك
باذن اللّه؛ پس همانا او جبرئيل به اذن خداوند، آن را بر قلب تو فرو آورد. سوره بقره، آيه 97.

75. بأيدى سَفَرة كرام بَرَرة ...؛ به دست كاتبانى، بزرگوار و نيكوكار .... سوره عبس، آيه 16. الميزان،
ج‏3، ص‏192.

76. سوره فاطر، آيه 42.

77. سوره يوسف، آيه 21.

78. سوره طلاق، آيه 3.

79. الميزان، ج‏17، ص‏13.

80. الميزان، ص‏13.

81. ... فى امم قد خلت من قبلهم من الجن والانس ...؛ در امت هايى اعم از جن و انس كه پيش از ايشان گذشتند.

82. الميزان، ج‏12، ص‏152؛ ج‏20، ص‏39.

83. همان، ج‏20، ص‏39.

84. وما خلقت الجن والانس الا ليعبدون؛ و جن و انس را نيافريديم مگر تا پرستشم كنند.

85. ... فامنّا به ولن نشرك بربنا احداً؛ پس ما جنيان به آن ايمان آورديم و هيچ كس را شريك پروردگارمان
قرار نمى دهيم.

86. يا قومنا اجيبوا داعى اللّه وامنوا به ...؛ اى قوم ما جنيان دعوت كننده از طرف خداوند را اجابت
كنيد و به او بگرويد ....

87. الميزان، ج‏12، ص‏151 و 152؛ ج‏20، ص‏39.

88. همان، ج‏20، ص‏39؛ نيز ج‏12، ص‏151 و 152.

89. سوره كهف، آيه 50. همان، ج‏20، ص‏39.

90. همان، ج‏16، ص‏363.

91. همان، ج‏20، ص‏39.

92. سوره نساء، آيه 14.

93. و همانا ما وقتى كه راهنمايى را شنيديم، به آن گرويديم.

94. الميزان، ج‏20، ص‏47.

95. همان، ج‏17، ص‏125.

96. همان، ج‏12، ص‏152.

97. همان، ج‏20، ص‏39.

98. از آتشى نافذ. سوره حجر، آيه 27.

99. از آميخته اى از شعله بى دود آتش. سوره الرحمن، آيه 15.

100. الميزان، ج‏12، ص‏152؛ ج‏37، ص‏201.

101. همان، ج‏12، ص‏152.

102. همان، ج‏19، ص‏99.

103. واذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه ...فتتخذونه وذريته
اولياء من دونى ...؛ و هنگامى كه به ملائكه گفتيم: براى آدم سجده كنيد، پس همه آنها سجده كردند به جز
ابليس كه از نوع جن بود. پس از امر پروردگارش خارج شد. آيا او و فرزندانش را سواى من به دوستى مى
گيريد؟ سوره كهف، آيه 50.

104. ... فى امم قد خلت من قبلهم من الجن والانس ...؛ ... در امت هايى اعم از جن وانس كه پيش از آنها گذشتند
.... سوره فصلت، آيه 25.

105. الميزان، ج‏12، ص‏152.

106. سوره جن، آيه 6. همان، ج‏20، ص‏39.

107. الميزان، ج‏17، ص‏13.

108. همان، ج‏1، ص‏87.

109. همان، ج‏1، ص‏87.

110. همان، ص‏88.

111. حمد خداى را است كه آفريننده آسمان ها و زمين است و فرشتگان را فرستادگانى با بال هايى دوتايى و سه
تايى و چهارتايى گرداند. سوره فاطر، آيه 1.

112. الميزان، ج‏17، ص‏7.

113. همان، ج‏12، ص‏152؛ ج‏20، ص‏39.

114. همانا او و قبيله اش شما را مى بينند از جايى كه آنها را نمى بينيد .... سوره اعراف، آيه 27.

115. الميزان، ج‏8، ص‏71.

116. همان، ج‏17، ص‏13.

117. همان، ج‏27، ص‏56.

118. ... فارسلنا اليها روحنا فتمثّل لها بشراً سويّاً؛ پس به سوى او مريم روح خود را فرستاديم. پس براى
او به صورت بشرى كامل نمايان شد و شكل گرفت.

119. الميزان، ج‏14، ص‏36.

120. همان، ص‏37.

121. همان، ص‏36.

122. همان، ج‏14، ص‏37 و 38.

123. همان، ج‏17، ص‏5.

124. همان، ج‏18، ص‏216.

125. همان، ج‏20، ص‏38.

126. ما برتو بهترين قصه ها را باز مى گوييم. سوره يوسف، آيه 3.

127. الميزان، ج‏1، ص‏74.

128. الميزان، ترجمه ناصر مكارم شيرازى و ديگران، ج‏1، ص‏298.

129. الميزان، ج‏1، ص‏271؛ نيز ج‏1، ص‏78و 79.

130. ترجمه الميزان، ج‏1، ص‏294.

131. و خداوند بر امرش چيره است، ليكن اكثر مردم نمى دانند. سوره يوسف، آيه 21.

132. الميزان، ج‏1، ص‏79.

133. همان، ص‏82.

134. الميزان، ج‏1، ص‏76.

135. همان، ص‏79؛ نيز ر.ك: همان، ص‏75 و 76.

136. ترجمه تفسير الميزان، ج‏1، ص‏288.

137. همان، ص‏290.

138. الميزان، ج‏1،ص‏77 و 78.

139. همان، ص‏76.

140. ترجمه تفسير الميزان، ج‏1، ص‏292.

141. الميزان، ج‏1، ص‏75.

142. الميزان، ج‏1، ص‏75.

143. همان.

144. همان، ص‏82.

145. ترجمه تفسير الميزان، ج‏1، ص‏294.

146. همان؛ نيز ج‏1، ص‏102.

147. همان، ص‏82.

/ 249