عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
و لذا از حوزه
علم و تاريخ مجزا مى شد. اين نگرش متكلمان مسيحى، از سوى مستشرقان و برخى نويسندگان در جامعه
مسلمانان مطرح شد و مورد توجه برخى مفسران نيز قرار گرفت و به شكل گيريِ نگرشى نوين به قرآن و
موضوعات آن انجاميد.(22)بنابراين ديدگاه، هدايت و ارشاد صفت ممتاز و اصليِ قرآن كريم است كه تماميِ آن چه اين كتاب الهى
متضمن آن است، در پرتو آن تبيين مى گردد.(23) اگر قرآن از علم سخن مى راند و اگر سرگذشت امت هاى پيشين را
باز مى گويد، اگر در نقل حوادث، بخش هايى از آن را حذف مى كند يا تنها به ذكر برخى جزئيات مبادرت مى
ورزد و اگر نهيب مى زند يا تشويق مى كند، همه و همه در سايه اين ويژگى توضيح بردار است: قرآن نه كتاب
علم است و نه رساله تاريخ ...(24)البته بايد توجه داشت كه اگرچه اين نگرش در كلام مسيحيت براى رفع تضاد
علم و دين مطرح شد و در جامعه اسلامى نيز نخست با اين هدف مطرح گرديد و بعضاً در تفسير، به همين منظور
مورد استفاده قرار گرفت، اما مفسرانى چون سيد جمال و عبده و پس از او ديگران بر آن تأكيد ورزيدند تا
قرآن را از صرفاً كتاب مدرسه و حوزه بودن درآورند و به متن زندگى وارد سازند.سيد جمال تأكيد مى كند:قرآن كتاب خدا است كه براى هدايت و راهنمايى فرستاده و به زبان عربيِ ساده بيان فرموده. آن چه خلق را
به كار آيد و درمعاد و معاش لازم باشد در آن ذكر نموده. شفاى درد گمراهى است و درمان مرض نادانى ...زبان مرغان نيست. رمز و اشاره در محكمات آياتش نگفته ... يك مرشد دائمى و راهنماى ادبى است كه تا روز
قيامت برقرار است و رافع اشتباه.مفسر المنار نيز قرآن را كتاب هدايت و نور مى داند تا بشر را به سعادت دنيا و آخرت رهنمون گردد، نه
كتاب قوانين دنيوى، يا كتاب پزشكى براى مداواى جسم، يا كتاب تاريخ بشر براى بيان وقايع، و نه كتابى
براى تعليم راه هاى كسب درآمد؛ چه اين همه را خداوند در توان خود بشر قرار داده و نيازى به وحى
ندارد.(25) از نظر سيد قطب هم قرآن كتاب علم نيست، همان گونه كه كتاب حكومت و اقتصاد و فقه هم نيست؛
قرآن كتاب حركت و منشور زندگى و سازندگى است.(26)علامه نيز در الميزان تصريح مى كند كه:... قرآن كريم كتاب هدايت براى عموم مردم است و جز اين كارى و شأنى ندارد ...(27)و در جاى ديگر مى گويد:قرآن به عنوان يك كتاب تاريخ نازل نشده كه تواريخ مردم را از نيك و بد براى ما باز گويد، بلكه قرآن
كتاب هدايت است و موجبات سعادت و حق صريح را براى مردم تشريح و بيان مى كند تا بدان عمل كنند ...(28)در همين زمان، تعارض داستان هاى كتاب مقدس مسيحيان با علم و تاريخ، گروهى از انديشمندان مسيحى را بر
آن داشته بود تا براى رفع اين ناهمخوانى، با تأكيد بر جنبه هدايتگر بودن آن، واقعى بودن داستان ها را
ضرورى ندانند.(29) با تعرض مستشرقان به داستان هاى قرآن، برخى از نويسندگان مسلمان نيز به اين فكر
افتادند تا راه حل متكلمان مسيحى را دنبال كنند.شايد گوياترين شاهد اين مدعا، كتاب الفن القصى
للقرآن الكريم، نوشته احمد خلف اللّه باشد. نه تنها شباهت كامل موضع او در اين مقام به راه حل
متكلمان مسيحى، از تأثيرپذيريِ او حكايت مى كند، بلكه تدريس كتاب هايى چون خرافة المتافيزيقا در
دانشكده ادبيات و تاريخ عرب كه او در آن جا تحصيل مى كرد(30) نيز اين مدعا را قوّت مى بخشد.(31)احمد خلف اللّه شبهاتى را كه ملحدان و مبشران درباره قصه هاى قرآن مطرح كرده اند،(32) مايه طعن بر
اسلام تلقى مى كند و مى كوشد تا آنها را پاسخ گويد. ركن اصليِ اعتراض آنها ناهمخوانيِ داستان ها با
تاريخ است.او نيز با استناد به برخى ويژگى هاى قرآن و روش بيانيِ آن،(33) نتيجه مى گيرد كه ضرورت ندارد كه حتماً
آن چه در قرآن آمده، در خارج نيز تحقق يافته باشد، به ويژه آن كه هدف و مقصد قرآن بيان تاريخ نيست.(34) و
تصريح مى كند كه حرجى بر اين سخن كه قرآن متضمن اساطير و افسانه ها است، نمى باشد؛ چراكه اين گفته با
نصى از نصوص قرآن تعارض ندارد.(35)نگرش جنجال برانگيز اين كتاب به داستان هاى قرآن، موجب شد تا در تفاسير ديگر نيز به اين موضوع
پرداخته شود و قصه هاى قرآن يكى از موضوعات مهم در تفاسير جديد به شمار آيد.(36)