ب) شهاب هاى آسمانى و راندن شياطين
شهاب ها و رجم شياطين موضوع ديگرى است كه برخى مفسران كوشيده اند تا به تفسير آن با توجه به معارف بشرى بپردازند. قرآن در آيات 10 سوره صافات، 12 سوره فصلت، 18 - 17 سوره حجر و 8و9 سوره جن، اين موضوع را
مطرح كرده است. تفسير فى ظلال القرآن، ذيل آيه 12 سوره فصلت، توضيحى در اين باره نمى دهد.(31)در تفسير
آيه 10 سوره صافات از درك چگونگيِ آن ابراز ناتوانى مى كند و مى گويد:نمى دانيم كه چگونه شيطانِ رانده
شده، استراق سمع مى كند، چگونه تير افكنده مى شود و چگونه با شهابى فروزان رانده مى شود. او با غيبى
دانستن اين موضوع، بى اطلاعيِ خود را از چگونگيِ آن، چنين توجيه مى كند كه اين همه از امور غيبى
هستند و بشر از تصور چگونگيِ آن عاجز است.ما تنها مى توانيم مطالبى را كه از سوى خداوند در اين باره
آمده است، بپذيريم.(32) ذيل آيه 18 - 17 سوره حجر نيز همين مطلب را مطرح مى كند.(33)سيد قطب مفصل ترين سخن را درباره اين موضوع، ضمن تفسير آيات 8 و9 سوره جن دارد. او در پاسخ به اين پرسش
ها كه نگهبانان چه كسانى هستند و در كجا ايستاده اند و چگونه شياطين را با شهاب ها مى رانند، اين
مسائل را از موارد غيب برمى شمارد. وسپس به اشكال هايى كه علم به اين امر وارد مى كند، پاسخ مى دهد. او
در بحث از شهاب ها، جايى براى اعتراض و مجادله قائل نيست.حركت آنها را قبل و بعد از بعثت، بر وفق نظام
هستى مى داند، نظامى كه گيتى شناسان با ابراز نظرياتى كه حتى بر فرض صحت نيز خطاپذير هستند، در تفسير
آن مى كوشند. او نظريات گيتى شناسى درباره شهاب ها را مانع از اين قول نمى داند كه شياطين با اين شهاب
ها پس از رها شدنشان رانده شوند يا اين كه شهاب ها براى راندن يا غير آن، بنا به خواست خداوند كه
قانون بر مبناى خواست او درجريان است،(34) رها شده باشند. او با اين تعبير، با پايبندى به معناى ظاهريِ
آيات به رفع اين اشكال مى پردازد و با صراحت، حمل اين آيات را بر صرف تمثيل، باطل شمرده، ناشى از محك
زدن معارف قرآنى با مبانيِ ذهنى مى داند(35) و از آن نهى مى كند.
ج) خلقت آدم
موضوع خلقت اوليه انسان، دگر بار بحث بين معارف قرآنى و دانش بشرى را پيش مى كشد. فى ظلال القرآن نيز به مناسبت آيات مختلفى به طرح آن پرداخته است.سيد قطب در تفسير آيات 26 به بعد سوره حجر، اين مورد را نيز از جمله امور غيبى مى شمارد و از كيفيت آن
ابراز بى اطلاعى كرده، هيچ راهى براى تعيين آن، متصور نمى داند.(36)اما در مورد اين آفرينش، از آيات
قرآن، اين نكات را استنباط مى كند:اول اين كه اصل انسان و اصل حيات، از خاك اين زمين و عناصر اصليِ آن است كه در بدن انسان و تركيب بدن
تمام موجودات زنده وجود دارد.(37)دوم اين كه بين گل و انسان مراحلى وجود دارد كه با كلمه سلاله به آن اشاره شده است، اما در توضيح آن،
مطلب بيش ترى در نصوص وجود ندارد.(38)سوم اين كه از مجموع نصوص قرآنى، درباره خلقت آدم و به وجود آمدن جنس بشر، اين قول را مى توان برگزيد
كه اعطاى خصايص انسانى به اين آفريده، با خلقت آن همزمان بوده و بعداً اين روح در او داخل شده، به
انسان مبدل گشته است.(39)از ديدگاه سيد قطب، نقطه تلاقيِ نظريات علمى و آيات قرآن، نه در مطلب اول و نه دوم، بلكه تنها در مطلب
سوم است؛ بدين معنا كه برخى نظريات علمى، همزمانيِ خلقت انسان و برخوردار شدن او را از خصايص و روح
انسانى انكار مى كنند. او در برابر اين مسئله، نظريات علمى را از اثبات مطلبى خلاف قرآن، يعنى اثبات
پيوستگيِ مستقيم بين هر نوع با نوع قبليِ خود، در نظريه تطور انواع و يا از نفى آفرينش مستقل هر نوع،
قاصر مى داند.(40) او نظريه تطور انواع داروين را فرضيه اى غيريقينى و صرفاً ظنى معرفى مى كند و مانعى
از ظهور فرضيه هاى ديگرى، كه آن را تغيير دهند يا تعديل كنند، نمى بيند.(41)اما به رغم اين سخنان، در تفسير آيه: ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طين(42)تنها به دو مطلب اول، يعنى
خلقت انسان از خاك و وجود مراحلى بين گل و انسان، اشاره مى كند و مى گويد:قرآن متعرض توضيح تفصيليِ
اين مراحل نشده است؛ چراكه در برآوردن هدف هاى بزرگ اين كتاب الهى نقشى ندارند.