را ذليل ساخته اند و ثروت هايشان را به يغما برده اند و هيچ چيز هم جلودارشان نيست،(51) كسانى كه چنين
نگرشى به جهان را عين ديندارى مى دانند و آن را الهام گرفته از تعاليم دينى تلقى مى كنند و حكايت قرآن
از گذشتگان را گواه آن مى دانند.از اين رو است كه مفسران المنار مى كوشند تا بى پايه بودن اين
باورغلط را اثبات كنند و تباين آن را با ديندارى نشان دهند. و بدين سان نه تنها اين بيماريِ پنهان و
عموميِ جامعه اسلامى را درمان كنند، بلكه طعنه هاى مخالفان را نيز پاسخ گويند و اين زنگارهاى جهل و
خرافه را از چهره زيباى اسلام بزدايند.با توجه به اين مسائل، عبده تصريح مى كند كه:
اولاً
ايمان به وقوع معجزات، مانع از آن نيست كه به نظام علّيِ جهان و تغييرناپذيريِ آن باور داشته باشيم.(52)
ثانياً
اصل در همه پديده هاى اين عالم، به وجود آمدن از طريق علل و اسباب معمولى است كه علم، ما رابه آن رهنمون مى شود و وحى از تغييرناپذيريِ آن خبر مى دهد. هر چيزى كه از وقوع پديده اى برخلاف اين
نظام خبر دهد اصل، كذب بودن آن است.(53)
ثالثاً
بنابراين براى اثبات امرى خارق العاده، بايد دليل قطعيِ غيرقابل تأويل اقامه شود.(54) و تنها دليل براى اثبات معجزات پيامبران، قرآن است كه آن هم با اعلام ختم نبوت، مُهر پايان بر اين سلسله
معجزات مى زند.(55)
رابعاً
مفسران المنار خوارق عادات را به دو دسته تقسيم مى كنند:1. حقيقى، مانند معجزات پيامبران كه بدون تعليم و تمرين و بدون دخالت خود آنان و تنها به خواست خداوقوع مى يابند.2. غيرحقيقى، يعنى امورى كه عموم، آنها را خارق عادت مى پندارند، اما درواقع به عللى منتسب هستند كه
از مردم پنهانند.برخى از اين امور از طريق تعليم و با ممارست به دست مى آيند و برخى نتيجه تأثير
اراده قوى در افراد ضعيف است كه برخى مكاشفات، هيپنوتيزم و شفاى برخى امراض، به ويژه امراض عصبى، از
آن موارد است. (56)رشيد رضا، در تفسير سوره اعراف، به تفصيل از سحر و انواع آن سخن مى گويد و اقوال مختلفى را درباره اين
موضوع نقل مى كند.(57) او انواع سحر را در سه گروه دسته بندى مى كند:گروه اول، مواردى كه از طريق اسباب
طبيعى وقوع مى يابند، اما علل آن براى سحر شوندگان مجهول است. گروه ديگر، كه تحت عنوان شعبده بازى
قرار مى گيرند و تنها به شگردهاى ويژه و سرعت عمل مربوط هستند. و آخرين گروه، امورى كه ريشه در قدرت
روحى و قدرت اراده دارند.او سپس اين سخنان را ردّى بر گفتار متكلمان تلقى مى كند كه سحر را از جمله خرق عادات و هم سنخ با
معجزات انبيا و كرامات اوليا مى دانند و از اين نكته غفلت كرده اند كه سحر، فنى است كه با تعليم
فراگرفته مى شود.(58) در تفسير داستان هاروت و ماروت، در سوره بقره نيز تأكيد مى كند كه حكايت قرآن
تأييدى بر باور مردم درباره سحر نيست.(59)بنابراين هيچ مستندى دينى براى اثبات خارق عادت بودن سحر وجود ندارد. و نه تنها معجزه و سحر امورى
متباين هستند، كه اثبات يكى توسط قرآن، مستلزم اثبات ديگرى نيست، بلكه ديگر آيات قرآنى هم بر آن
دلالت ندارند. مفسران المنار در بحث از معجزات، به تقسيم بندى هاى متعددى اشاره مى كنند،(60) از فرق
معجزه و كرامت سخن مى گويند و آيات و نشانه هاى خداوند را به عمومى و استثنايى، غيب را به حقيقى و
اضافى و خرق عادت را به حقيقى و غيرحقيقى تقسيم مى كنند.(61)همچنين معجزات انبيا را در دو دسته جاى مى
دهند:الف) آنهايى كه به طور طبيعى و براساس نظام علّى هم واقع مى شوند، با اين تفاوت كه در اين موارد، علتى
غيرمادى داشته اند؛ مانند معجزات حضرت عيسى در شفا دادن امراض.ب) آنهايى كه در نظام جارى در طبيعت، مشابهى ندارند؛ مانند معجزات حضرت موسى، كه اين موارد درنظر
مردم، بزرگ تر و مهم تر جلوه مى كنند.(62)