مبارزات ضد استعمارى - عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم - نسخه متنی

شادی نفیسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مبارزات ضد استعمارى

فعاليت هاى استعمارگرانه و اقدامات تجاوزكارانه كشورهاى غربى، بلايى بود كه دامان تماميِ كشورهاى
اسلامى را گرفت و مردم اين سرزمين ها و در پيشاپيششان، علما را درگير مبارزه عليه اين كشورهاى
بيگانه ساخت. مردم هند و افغانستان براى مبارزه با سلطه خودكامانه انگلستان به پا خاستند. در ايران
در زمان عباس ميرزا علما فتواى جهاد دادند و مردم به رهبرى آنان در چندين جنگ عليه روسيه شركت
كردند.(167)

بعدها نيز مبارزه عليه دست درازى هاى اين دولت، مورد حمايت آيت اللّه مازندرانى و مرحوم
مدرس قرار گرفت(168) و براى مقابله با سلطه انگليس جنبش هاى مختلفى در سرتاسر ايران پاگرفت؛(169) از
جمله، جنبش مرحوم مدرس در تهران، برازجانى، بهبهانى و محلاتى در فارس، تفنگداران در بوشهر، شهيد
خيابانى(170) در آذربايجان و ميرزا كوچك خان(171) در شمال.

در عراق نيز علما و مراجع عظام، رهبريِ قيام عليه سلطه انگليس بر آن كشور را عهده دار بودند و خود نيز
عملاً به صف مبارزان پيوستند.(172) درغربى ترين منطقه از سرزمين هاى اسلامى، سنوسى هاى ليبى مبارزه اى
سخت را عليه اشغالگران ايتاليا در پيش گرفتند كه عمرمختار از افراد برجسته اين نهضت بود.(173)

اين موارد تنها نمونه هايى از مبارزات ضد استعماريِ مسلمانان است. ثمره اين حركت ها از دو جهت مهم
شمرده مى شود: اول از آن رو كه به حساس شدن رهبران و انديشمندان به موضوعات پيش آمده، بيداريِ عموم
مردم مسلمان و نيز بالا رفتن آگاهى هاى اجتماعى و سياسى انجاميد كه آثارش در حوزه مباحث دينى و تفسير
مشهود است.(174)

دوم آن كه همرزمى عليه استعمار، جداييِ دو جامعه شيعى و سنى را در جهان اسلام التيام
بخشيد(175) و زمينه را براى تفاهم در ابعاد دينى و وحدت شيعه و سنى فراهم ساخت. اعلاميه آيت اللّه شريعت
اصفهانى در طرفدارى از جنبش سنوسى ها در ليبى عليه سلطه ايتاليا(176) نمونه اى از اين همسخنى و همدردى
است كه در مسئله فلسطين به اوج خودمى رسد.

اين بخش را با نقل قول تنى چند از علما درباره حكومت به پايان مى بريم. تفاوت بين تعابير اين عالمان
عظيم الشأن در زمينه حكومت موجود، مى تواند به خوبى نمايانگر تحول ياد شده باشد. مرحوم نراقى آستان
عرش اشتباه فتحعلى شاه را پناهگاه سلاطين روم و فرنگ دانسته، بر اين باور بوده است:

روزگار فرخنده آن شاه مر كافه رعايا را جامع سعادات، دوران سعادت توأمانش مر قاطبه برايا را حاويِ
فنون كمالات، جهات صورى و معنوى را با هم قرين نموده، كشور سعادت جاودان را چون اقاليم جهان مسخّر
ساخته و ممالك دل و جان را از لوث فرنگيان رذايل صفات پاك نموده، ديار ممالك اخلاق را چون ممالك آفاق
در قبضه تصرف درآورده است.(177)

مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء نيز چنين اعتقاد داشت كه آن نعمت ها از آن روى بر ايران سايه افكنده بود
كه دولة القجر فرمان مى راند و نور آن بر نور ماه برترى داشت و در روزگار آن، غبار از چهره آدمى پاك
شده بود.(178)

حال بشنويم سخنان شيخ هادى نجم آبادى را كه از حكومت وقت مى گويد:

دراوايل اسلام از اهل ملل خارجه چون در تحت حكم اسلام در مى آمدند و محاسن اسلام و عدالت و نظم اهل
اسلام و رفتار ايشان را با خارجه و داخله ملاحظه مى نمودند راغب به اسلام مى شدند، بلكه در تحت حكم
اسلام بودن را خوش تر از تبعيت كفار مى داشتند، بلكه خود را از تبعيت كفار خارج مى نمودند تابع اسلام
مى شدند؛ به جهت عدالت و حسن سياستى كه در اهل اسلام مشاهده مى نمودند.

او سپس از نحوه حكومت وقت انتقاد كرده مى پرسد:

حال چه شد كه كفار بر اهل اسلام در بلاد ايران تفوق جستند و مردم ايران به تبعيت كفار، بلكه سكناى در
بلاد ايشان را مايل تر هستند. نيست مگر به جهت آن كه عدالت در بلاد ايشان بيش تر و خلق در حكومت ايشان
آسوده تر هستند و اموال و نفوس در تحت حكومت ايشان محفوظ تر است.(179)

ميرزاى نائينى نيز از بدى و كاستيِ استبداد سخن مى گويد و بر اين باور است كه علل همه اين گسيختگى ها
و زشتى هاى خانمان برانداز كه تاكنون دامنگير ايران شده و سبب همه اين تباهى هاى مذهبى كه ايرانيان
با آن رودر رو گرديده اند بى شك از حكومت استبدادى سرچشمه گرفته است.

تا زمانى كه دولت اسلامى،
استبدادى نبود دين اسلام به شيوه حيرت انگيزى گسترش يافت؛ ولى پس از بر سر كار آمدن معاويه، تماميِ
اصول و فروع، كه از لوازم يك حكومت قانونى و درست بود، جاى خود را به عناصر ضد خود داد. تا زمانى كه
ملت هاى ديگر مانند ما زير يوغ استبداد به سر مى بردند، باز هم حالت وقوفى براى اسلام محوظ بود؛ ولى
هنگامى كه آن ملت هاى بيگانه به مباديِ طبيعيه آن چنان ترقيِ ناشى از اسلام پى بردند و پيروى از آن
مبادى اسلامى كردند، مسلمانان بى صاحب را به حال جاهليت قبل ازاسلام و ورطه رقيت بهيميه(180)
برگردانيدند.

/ 249