عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم - نسخه متنی

شادی نفیسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

همچنين اگر قرآن داستان گذشتگان را باز مى گويد،از اين رو است كه اين داستان ها اصول دين و مبانيِ
اصلاح را مى نمايانند.(129) همچنين نعمت هاى خداوند را در پيوند با علت هايشان بيان مى كنند تا مردم در
طلب آن بكوشند. و نقمت هاى خداوند را با علت هايش باز مى گويند تا از آن بپرهيزند.(130)

رشيد رضا درجلد
نهم المنار مى نويسد:

اين سنت قرآن كريم است كه عقايد را با دلايلش، احكام را با تأييد علت ها و حكمت هايش، و داستان ها را
مقرون به جهات عبرت و پند آن و سنت هاى حاكم بر اجتماع، بيان مى كند.(131)

باتوجه به اين نگرش، مفسران المنار، به تبيين حكمت ها و درس هاى اين داستان ها مى پردازند. البته
تأكيد آنان بر هدف داريِ داستان ها، بيش از بيان آنها از اين اهداف است. اين جنبه از داستان ها بعدها
توسط مفسرانى كه پس از آنها آمدند پرورده شد و به صورت يكى از مهم ترين بخش هاى تفسير داستان ها
درآمد.

از نظر عبده، خداوند داستان بقره را باز مى گويد تا نافرمانى و قساوت بنى اسرائيل، مايه عبرت قرار
گيرد و بدانيم كه موشكافى بيش از حد در دين و پيجوييِ مصرانه، سخت گيريِ بيش تر در احكام را موجب مى
شود و لذا خداوند از كثرت سؤال نهى فرموده است.(132)

رشيد رضا در جلد نهم المنار توضيح مى دهد كه نام حضرت موسى سيصد مرتبه در قرآن آمده است و هيچ پيامبر
و فرمانروايى اين قدر نام او برده نشده است.

و دليل آن را اين مى داند كه داستان حضرت موسى بيش از
داستان هاى همه پيامبران به داستان آخرين آنها، محمد مصطفى شبيه است؛ چراكه شريعت او نيز دينى و
دنيوى است و خداوند به دست او امتى بزرگ و داراى قدرت، حكومت و تمدن به وجود آورد.(133)

از نظر او حكايت حضرت نوح و پسرش به ما مى آموزد كه ايمان و عمل صالح به نسب و وراثت ارتباطى ندارد و
خداوند مردمان را به ايمان و اعمالشان جزا مى دهد نه انسابشان. همچنين اين داستان نكوهش و درسى براى
اشراف جاهلى است كه به نسبشان مغرور بوده و از پذيرش سخن خداوند سرباز مى زدند.(134)

از نظر عبده، قرآن
ماجراى مسخ شدن را نقل مى كند، اما به جزئيات آن نپرداخته و زمان و مكانش را مشخص نمى كند و آن را پندى
براى متقين و فاسقان قرار مى دهد تا به حدود الهى نزديك نشوند و به آن تعدى نكنند.(135)

او همچنين در
داستان حضرت ابراهيم و پرندگان از اين كه خداوند با وجودى كه خود آگاه است، از حضرت ابراهيم مى پرسد:

اولم تؤمن(136)

چنين استنباط مى كند كه گويا در اين داستان به انسان گفته مى شود كه ايمان به اين راز
الهى و پذيرفتن آن به صرف خبر وحى و دلائل و شواهدى كه خداوند براى آن اقامه كرده، نهايت چيزى است كه
از بشر خواسته شده است.

در اين بيان خداوند، هشدارى است براى عموم مؤمنان كه آنان را از تفكر در
چگونگيِ خلقت و پرداختن به امورى كه به خداوند اختصاص دارد، منع مى كند.(137)

از نظر رشيد رضا خداوند داستان خلقت اوليه بشر را براى ما حكايت مى كند تا چگونگيِ فطرتمان را به ما
بنماياند و وجوب شكر و طاعتش را در تزكيه كردن آن و پيراستن غرايزش بيان كند.(138)

همچنين داستان موسى و فرعون دو نكته نهفته دارد. اول آن كه تأثير ايمان و وحى را در مبارزه با بزرگ
ترين و قدرتمندترين حكومت هاى روى زمين نشان مى دهد و به ما مى آموزد تا در راه تحقق بخشيدن به
دستورات خداوند، قدرت حكومت هاى ظالم را بزرگ نشماريم و بدانيم كه قدرت حقى كه يك يا دو نفر را بر
بزرگ ترين قدرت هاى زمان پيروز ساخت، ما را نيز، اگر او را يارى دهيم، در حالى كه صدها ميليون نفر
هستيم، پيروز خواهد ساخت.

دوم آن كه اين داستان پاسخ اين پرسش را دربردارد كه در نزاع كنونى بر سر
سرزمين مقدس فلسطين، كدام يك از جناح ها بدان سزاوارترند، آيا بنى اسرائيلى كه خداوند، آنها را بدان
وعده داده است يا كسانى از اعراب و غير آنان كه توسط پيامبر اكرم بدان وعده داده شده اند؟

و آن اين كه
خداوند به هريك از اين گروه ها، در آن زمانى وعده داده بود كه تقوا را پيشه خود ساخته بودند؛ اما همه
آنها به خطا رفتند و خداوند نيز آنها را ادب كرد. ابتدا وعده آن را به حضرت ابراهيم داد كه اين سرزمين
را ازآنِ ذريه با تقوايش گرداند؛ اما آنها ظلم و فساد كردند و خداوند، آن را از آنها ستاند و به
پرهيزكاران دودمان اسماعيل عطا نمود.

آنان
نيز به راه ظلم رفتند و از آنها نيز گرفته شد. در نتيجه، نزاع و رقابت بر سر مكان مقدس، بين اين گروه
ها درگرفت و در اين ميان، مسلمانان بدان دست نخواهند يافت تا اين كه امور خود را اصلاح كنند، در اين
كار متحد شوند و خود را از تحت نفوذ و سلطه اجانب رها سازند.(139)

/ 249