ملائكه و جن در بيان مفسر فى ظلال القرآن
سيد قطب ايمان به ملائكه را ازلوازم ايمان به قرآن و از اركان انديشه اسلامى مى داند.او درتفسير آيه:يا ايها الذين آمَنوا آمِنوا باللّه ورسوله والكتاب الذى نزّل على رسوله والكتاب الذى انزل من قبلُومن يكفر باللّه وملائكته وكتبه ورسله واليوم الآخر فقد ضلّ ضلالاً بعيداً(1)مى نويسد:قرآن نخست ايمان به خدا و كتاب ها و رسولانش را آورد، و از ملائكه چيزى نگفت؛ زيرا كتب الهيِ متضمن
ذكر ملائكه و ذكر جهان ديگر است. و ايمان به ملائكه و جهان ديگر از لوازم ايمان به اين كتب است.(2)او در تفسير آيه: وقالوا لولا أنزل عليه ملك ولو انزلنا ملكاً لقضى الامر ثم لاينظرون ولو جعلناه
ملكاً لجعلناه رجلاً وللبسنا عليهم مايلبسون(3)مى آورد:طبيعت تفكر اسلامى و اركان اين انديشه، حقيقت سومى است كه از اين نص قرآنى به ذهن خطور مى كند كه جهان
هاى آشكار و پنهان از جمله اين اركان است و اسلام به مسلمان مى آموزد كه اولاً آن را درك نمايد و سپس
با او داد و ستد كند. عالَم ملائكه، يكى از اين جهان هاى پنهان است كه اسلام ايمان به آن را يكى از
اركان ايمان كامل قرار داده است.(4)
شناخت ملائكه و جن
از نظر مفسر فى ظلال القرآن، ملائكه و جن از مصاديق غيب الهى هستند كه پرداختن به آن از حوزه درك عقلو علم بشرى خارج است.بنابراين نه تنها عقل وعلم از نفى آن ناتوان است، بلكه از سخن گفتن درباره آن
نيز عاجز است. سيد قطب پس از آن كه بحث از ملائكه و موارد مشابه آن را غيب الهى مى نامد(5) كه خداوند علم
آن را به خود اختصاص داده است، توضيح مى دهد كه قدرت بر ادراك و احاطه به آن، به او (بشر) عطا نشده
است.(6)او در تفسير آيه: وعنده مفاتح الغيب لايعلمها اى هو(7)درباره غيب توضيح مى دهد: قرآن كريم اين
حقيقت را بيان مى كند كه غيبى وجود دارد، اما به كليدهاى گشودن اين رازهاى غيبى، تنها خداوند عالم
است. سيد براى اين كه نشان دهد كه اين ناآگاهيِ انسان طبيعى است، تصريح مى كند كه انسان تنها بهره
اندكى از علم برده است.از نظر او محدوده فعاليت عقل بشر، شناخت برخى قوانين حاكم بر نظام هستى است و
به راز سنت هاى الهى كه هرگز دگرگونى نمى پذيرد و براى انسان همچنان ناگشوده است نفوذ نمى كند، واين
همه، همچنان مجهول خواهد ماند. آن گاه به برخى مصاديق غيب اشاره كرده، ايمان به ملائكه را از جمله
موار د آن مى نامد.(8)سيد قطب در تفسير سوره احقاف به بحث از جن مى پردازد و سخن از آنها را به آيات قرآن محدود كرده، علت آن
را چنين توضيح مى دهد كه انسان را تواناييِ آن نيست كه بر اين حقيقتى كه خداوند بيان فرموده، چيزى
بيفزايد.او براى روشن ساختن اين حقيقت كه علم بشر محدود است، به مجهولات بسيارى كه در برابرش قرار
دارد، اشاره كرده، مى نويسد:بسيارى را كشف خواهيم كرد، وبسيارى را خواهيم دانست. راز شگفتى هايى از هستى و ابعاد آن براى ما
گشوده خواهد شد ... اما همچنان در محدوده تعيين شده براى دانش بشر و قول خداوند، وما اوتيتم من العلم
اى قليلاً باقى خواهيم ماند. معرفتى كه درمقايسه با اسرار و ناپيدايى هاى جهان هستى كه تنها،
آفريننده آن، بدان آگاه است اندك نيست ... در اين صورت، ما نمى توانيم به وجود چيزى يا نفى آن ... از
عالم غيب، كه براى ما ناشناخته است، و ازنيروها و رازهاى اين هستى، مطمئن باشيم؛ تنها به اين دليل كه
از محدوده معمول عقلمان و تجارب مشهودمان خارج است. ما هنوز همه اسرار جسممان، نيروهاى آن و توانايى
هايش را درك نمى كنيم چه رسد به اين كه راز روح و عقلمان را دريابيم.(9)او در تفسير داستان حضرت آدم، سخن گفتن درباره ملائكه و ابليس را غيب مى نامد وعلم آن را به خدا وا مى
گذارد. وى محدوديت قواى عقل را تذكر داده، بشر را از وارد شدن به مباحث آن نهى مى كند و آن را تلاشى بى
ثمر و كوششى بى نتيجه مى خواند.از نظر او از آن جا كه عقل بشر فاقد ابزارى براى شناخت اين غيب است،
نمى تواند آن را انكار كند؛ زيرا انكار به شناخت نياز دارد، حال آن كه اين مورد، از دسترس عقل بشر به
دور است. درنظر اواگرچه اعتقاد به خرافات و اوهام بسيار مضر است اما از آن بدتر، انكار مجهول و
غيرممكن شمردن غيب، تنها به صرف عدم تواناييِ احاطه برآن است.(10)